مجله خردسال 183 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 183 صفحه 8

فرشته ها دیروز خانه ی پدربزرگ و مادربزرگ بودم. باغچه ی آن ها پر از گل شده بود. همه ی غنچه ها باز بودند و حیاط بوی خوبی می داد. پدربزرگ گفت: یادم باشد وقتی می خواستی به خانه برگردی برای پدر و مادرت گل ببری! وقتی می خواستم به خانه برگردم، پدر بزرگ یک دسته ی بزرگ گل برای من چید و گفت: این ها را به خانه ببر. پدر و مادرت خوشحال می شوند! یک بوته ی گل زیبا وسط باغچه بود. گفتم: پدر بزرگ اسم این گل چیست؟ پدر بزرگ گفت: گل محمدی! خوش بوترین گل خانه ی ما. گفتم : همان گلی که امام خیلی خیلی دوست داشتند؟ پدربزرگ خندید و گفت: همان گل، جانم. به پدربزرگ گفتم که دو تا شاخه ی گل محمدی هم برایم بچیند. پدربزرگ گل ها را چید و آن ها را به خانه آوردم. گل های پدر و مادر را دادم و دو تا گل محمدی را هم کنار عکس امام گذاشتم. امام مرا نگاه می کرد و می خندید. او بوی گل محمدی را خیلی خیلی دوست دارد.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 183صفحه 8