مجله خردسال 193 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 193 صفحه 4

مهمانی یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. درمیان دشتی سبز و زیبا، درختی بود بلند و پر شاخ و برگ. روی درخت، گنجشک کوچولویی لانه داشت. هر صبح، گنجشک به درخت سلام می­گفت و پر می­زد و می­رفت و شب، دوباره برمی­گشت. یک شب درخت پرسید: «کجا می­روی؟» گنجشک گفت: «نزدیک این دشت، باغ زیبایی است پر از درختان میوه. من و دوستانم هرروز به باغ میوه می­رویم و میوه می­خوریم.» درخت گفت: «ای کاش من هم میوه­ای داشتم تا تو و دوستانت پیش من می­آمدید.» گنجشک گفت: «با این که میوه نداری، من تورا خیلی دوست دارم. لانه­ی من این­جاست، روی شاخه­های تو.» درخت چیزی نگفت. بعد، گنجشک و درخت هردو خوابیدند. فردای آن روز، گنجشک مثل همیشه به درخت صبح به خیر گفت و پرواز کرد و رفت. درخت تا جایی که می­توانست پرواز گنجشک را تماشا کرد. بعد منتظر شد تا شب بشود و گنجشک برگردد. اما خیلی زود سر و صدایی شنید. یک عالم گنجشک به طرف او می­آمدند و هرکدام میوه­ای به نوک داشتند. درخت با تعجب به آن­ها نگاه کرد. گنجشک کوچولو یک جفت گیلاس سرخ به شاخه­ی درخت آویزان کرد و بعد گنجشک­های دیگر میوه­هایشان را از شاخه­های او آویزان کردند.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 193صفحه 4