فرشتهها
وقتی قرار است به خانهی ما مهمان بیاید، مادرم همهجا را تمیز میکند.
پدرم میوه و شیرینی میخرد و ما همه بهترین لباسهایمان را میپوشیم.
امروز همهی مردم، خانههایشان را تمیز کردند.
میوه و شیرینی خریدند و بهترین لباسهایشان را پوشیدند.
مادرم گفت: «همه منتظریم تا مهمان عزیزی از راه برسد.» پرسیدم: «چه کسی؟»
پدرم گفت: «او که دستهایش بوی یاس میدهد. او که امام همهی خوبیها و مهربانیهاست.»
مادرم گفت: «امروز روز جشن زمین و آسمان است. روز تولد آخرین امام مسلمانان.»
خانهی ما بوی گل و شیرینی میدهد.
کاش بیاید و ببیند که منتظرش هستیم.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 200صفحه 8