نزدیک خانهی تو
جنگ است، ای خداجان،
باریده بمب و موشک،
بر روی خانههامان.
از بام خانهی خود
ما را ببین کجاییم!
مانند برگ پاییز،
از خانهها جداییم.
لطفا به ما کمک کن،
ما بیگناه هستیم.
آوارهایم و خسته
هی توی راه هستیم.
طفلک عروسک من،
با ما میآمد ای کاش.
او توی خانه جا ماند،
خیلی مواظبش باش.
این نامه را نوشتم،
با چشمهای خیسم،
حالا نشانیام را،
در نامه مینویسم:
«نزدیک مرز، جایی،
بیکوچه و خیابان.
پهلوی تخته سنگی،
در گوشهی خیابان.»
د
ما بیگناه هستیم
ناصر کشاورز
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 200صفحه 10