جوجهی من
سرور کتبی
امروز جوجهام مرد.
مادرم جوجه را در باغچه گذاشت و رویش خاک ریخت.
من گریه کردم.
باران بارید.
به آسمان نگاه کردم.
جوجهام توی بغل مادربزرگ نشسته بود و جیک جیک میکرد.
اشکهایم را پاک کردم و برای مادربزرگ و جوجه، دست تکان دادم.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 160صفحه 22