
ماجراهای بچههای جنگل نویسنده: ایرن شولتز
قسمت 12 مترجم: پرستو پورحسینی
1
در شماره های قبل خواندید که:
بیل و کرین در مدرسه با هم دعوا میکنند. هر دو آنها یتیم بودند. کرین صمیمیترین دوستش یعنی جیمی را گم کرده بود. در نتیجه بیل به جای تلافی تصمیم میگیرد کمک کند تا جیم را پیـدا کنند. آنها به شهر رفته و همه جا به دنبال او گشتند؛ ولی فقط چند نامۀ رمزی در آپارتمان متروکه و قدیمی که قبلاً جیمی و کرین در انجا زندگی می کردند، پیدا کردند. رمز آنها توسط کتاب رابینسون کروزو کشف شد: «جیمی در یک غار..زیبا، تزئین شده و پر از چوبهای خوب
است». آنها تمام این کلمات رمز را در گلخانۀ پارکی
که قبلاً کرین و جیم به آنجا میرفتند، پیدا میکنند.
در نتیجه جیمی پیدا میشود. او در یکی از اتاقهای
این گلخانه در حفرهای افتاده و از حال رفته بود.
بچهها جیمی را بیرون آوردند، دکتر استرانگ و آقای
فیشر او را خیلی آرام روی زمین خواباندند. آقای همستر
گفت: «طفلک چقدر لاغر است!» خانم تانری از کرین
پرسید: «چرا پایش را بسته، همین پایش قبلاً صدمه
دیده بود؟» کرین گفت: «نه، نمیدانم چه اتفاقی
برایش افتاده است.» دکتر استرانگ گفت: «خب
وقت را تلف نکنیم. آقای فیشر کمی آب تمیز به
ما بده. بیل تو هم برو کیف مرا از داخل ماشین بیاور.
آقای همستر شما هم یک آمبولانس خبر کن». و ادامه
داد: «او خیلی داغ است. تب دارد. پایش هم بدجوری ورم
کرده، شاید عفونت کرده باشد؛ اما فکر نمیکنم
شکستگی استخوان داشته
باشد.» آقای فیشر با عجله یک
سطل آب آورد. کرین کمی از
مجلات دوست کودکانمجله کودک 12صفحه 24