مجله کودک 20 صفحه 12
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 20 صفحه 12

قسمت سیزدهم داستان­های یک قل، دوقل طاهره ایبد بیچاره نی­نی­ها بیچاره ما نی­نی­ها که از دست این آدم بزرگها همه­اش باید گریه کنیم. کاشکی یک نی­نی بزرگی بود که زورش به این آدم بزرگها می­رسید و هر بلایی که سر ما می­آوردند، اوهم سر آدم بزرگها می­آورد. کاشکی اصلاً ما نی­نی­ها به دنیا نمی­آمدیم، آدم بزرگ بودیم، آخی،آن­وقت دیگر یک دانه آدم بزرگ هم نمی­توانست ما را اذیت کند. یک روزی، نه،یک شبی، یک آدم بزرگی آمد خانه­مان. وای، وای نمی­دانید چه آدم ترسناکی بود. مامانی بهش می­گفت: عمُه خانم. عمّه خانم اولش مارا بغل کرد. هی مثل لباسی مه مامانی می­شوید، چلاند و هی بوس کرد و هی گفت: «عمّه قربون سرتون، عمّه قربون چشماتون، عمّه قربون دهنتون و...» همین جوری هی می­گفت و هی ما را له و لورده می­کرد. من به محمد حسین گفتم: «کاشکی هر وقت یک آدم بزرگی می­آمد خونه­مون که ما رو اذیت کنه، ما می­تونستیم بدویم بریم تو شکم مامانی قایم بشیم.» من و محمد حسین هی به عمه خانم لگد می­زدیم. محمد حسین گفت: «مشت هم بزن، شاید دردش بگیره.» ولی نگرفت که. فقط گفت: «چقدر تکون می­خورن آتیش پاره­ها.» بعد بالاخره ما را گذاشت روی تشک؛ ولی هی پای من و محمد حسین را می­گرفت بالا و به پاهایمان نگاه می­کرد. محمد حسین گفت: «محمد مهدی فکر کنم داره یک نقشۀ دیگه می­کشه.» بعد یکدفعه با صدای بلند گفت: «پروین!» پروین اسم مامانی بود. عمّه خانم آن قدر بلند گفت که ما دو تا از ترس پریدیم بالا.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 20صفحه 12