مجله کودک 23 صفحه 5
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 23 صفحه 5

داستان­های یک قل، دو قل قسمت شانزدهم نویسنده: طاهره ایبد خارش دندان­نی­نی­ها هر چیزی که به محمد حسین می­دادند، باید به من هم می­دادند؛ ولی بابایی یک چیزی برای محمد حسین خریده بود که او هی آن را می­گذاشت توی دهنش. مامانی هم نمی­گذاشت من آن را بردارم و بگذارم توی دهنم. اصلاً این مامانی انگار که مرا دوست نداشت. من با او قهر کردم.تازه با این که برای محمد حسین،آن اسباب بازی قرمز را خریده بودند که بگذارد توی دهنش، باز هم گریه می­کرد. آن قدر از دهنش تف می­آمد که متکایش خیس می­شد. همه­اش به من می­گفت: «دهنم می­خاره، توی دهنم می­خاره.» بعضی وقتها هم انگشتش را می­کرد توی دهنش و می­جوید. یک کار بد دیگر هم می­کرد که هی مامانی مجبور بود تند تند پوشکش را عوض کند و هی پایش را بشوید. این مامانی هم اصلاً دعوایش نمی­کرد و هی بغلش می­کرد و هی می­گفت: «آخی بچه­ام چقدر اذیت می­شه.» من چند بار به این مامانی گفتم که محمد حسین دارد اذیت می­کند؛ ولی مامانی که زبان مرا نمی­فهمید؛ هی این محمد حسین را بغل می­کرد و راه می­رفت. من به محمد حسین گفتم: «تو خیلی داری خودت رو لوس می­کنی، مامانی هی باید غذا بپزه، ظرف بشوره، کار داره، ولی تو می­خوای هی تو رو بغل کنه.» محمد حسین گفت: «نه خیر، لوس نمی­شم، خب دهنم می­خاره.» گفتم: «مگه می­شه آدم دهنش بخاره؟» محمد حسین زد زیر اووه،اووه.این روزها خیلی ناز نازی شده بود. همان طور که گریه می­کرد،گفت: «اصلاً به تو ربطی نداره.» مامانی هم هی یک چیزی می­ریخت توی مامانی قلابی محمد حسین و می­داد به او بخورد؛ شیر نبود، یک چیزی بود مثل آب. محمد حسین می­گفت بد مزه است و نمی­خواست آن را خورد؛ ولی مامانی گفت: «باید بخوری عزیزم؛ وگرنه آب بدنت کم می­شه.» بابایی گفت: «بچه حق داره.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 23صفحه 5