لحاف میدوزم تا
یک عکس همیشه روی طاقچه مادربزرگ هست، که
آقاجان آن را خیلی دوست دارد. عکس، عمو جلال را نشان
میدهدکه کنار دیگهای نذری عاشورا ایستاده است. عمو جلال
لباس سیاهی پوشیده و دارد با ملاقه، دیگخورش را هم میزند.
آقا جان همیشه میگوید: «جلال خیلی دست به خیر
داشت.» من فکر میکنم دست به خیر داشتن یعنی کسی که
به دیگران کمک میکند؛ چون عمو جلال همیشه به فکر
دیگران بود. تو چطور؟ شما هم عاشورا احسان میکنید؟ اصلاً
میدانی احسان یعنی چه؟
حسین 9 ساله میگوید: «من همیشه اول مهر، در
جشن نیکوکاری، برای بچههای فقیر دفتر میخرم
تا مشقهایشان را در آنها بنویسند. من کمک کردن
به دیگران را خیلی دوست دارم.»
مریم 10 سالش است و امسال میخواهد در عزاداریهای
عاشورا به پدرش در ریختن شربت کمک کند. از وقتی خواهر
کوچولوی مریم، به دنیا آمده، آنها هر سال عاشورا به مردم شربت
میدهند. مریم میگوید: «احسان یعنی این که به فقرا
کمک کنی یا به آدمهای گرسنه، غذا بدهی. بابام
میگوید چون امام حسین در کربلا تشنه بوده، ما
به یاد تشنگی او، به دیگران شربت میدهیم تا
دیگر کسی تشنه نباشد.»
مرضیه هم هر هفته، در سبزی پاک کردن به مادرش
کمک میکند. دو ماه است که مادرش چهارشنبه شبها، در
امامزاده صالح، به زائران، نان و پنیر و سبزی میدهد. مرضیه
میگوید: «من خوبی کردن را خیلی دوست دارم. یک
بار یک پیرمردی که همه لباسهایش پاره بود، پیش
ما آمد. سه چهار لقمه غذا به او دادیم و او خیلی
خوشحال شد. مادرم گفت: خدا آدمهای نیکوکار را
دوست دارد.»
هفته گذشته، محسن و خانوادهاش به حج رفتند. قبل از
رفتن، محسن دقت کرد که در همسایهها آدم نیازمندی نباشد،
چون مادربزرگ محسن همیشه تعریف میکند که قدیمیها
میگفتند کسی که به سفر حج میرود، تا 40 همسایه این طرف
و آن طرفش، نباید آدم فقیری باشد.
لاله نمیداند که احسان یعنی چه؟ولی اول سال، مقداری
پول در صندوق جشن نیکوکاری ریخته است. لاله کلاس اول
است و میگوید که پولش را به بچههایی میدهند که وسایل
مدرسه ندارند.
پدر مرتضی، در مسجد محل نماز میخواند و گاهی اوقات
مرتضی را هم با خود به آنجا میبرد. مرتضی میگوید: «بعضی
وقتها بعد از نماز، امام جماعت میگوید که فقیری
را میشناسد که احتیاج به کمک دارد. بعد همه،
مجلات دوست کودکانمجله کودک 23صفحه 12