
دقیقاً
رویا میرحسینی 12 ساله کلاس اول راهنمایی،رمقی
برای حرف زدن ندارد.امّا خوشحالی را میشود در برق
نگاهش شناخت.نانش راگرفته است وباعجله میخواهد
به طرف خانه برودکه سرراهش سبزمیشوم ومیپرسم:
مثل این که خیلی خوشحالی ماه رمضان
دارد تمام میشود؟
یک جوری با زرنگی نگاهم میکند و میگوید:
کسی از رفتن ماهرمضان خوشحال نمیشود!
پس چی ؟
آمدن عید فطر و رضایت خدا و پدر و مادر از ماست
که باعث خوشحالیه!
رویا جان، میدانم که خیلی گرسنهای و
وقتی نمانده.فقط یک خاطره بگو والتماس
دعا.
از عید فطر باشد؟
اگر باشد که خیلی خوب است
اتفاقاً خاطره خوبی از عیدفطر دارم.سال اوّلی که
روزهام را کامل گرفته بودم، مثل همیشه سر آمدن عیدفطر،
شک بود که مثلاً امروز باشد یا فردا. یادم هست، شبی
که توی تقویم شب عید فطر بود، رادیو گفته بود باید سحر
بلند شوید و روزه بگیرید. من که کوچکتر بودم و از
روزه گرفتن هم خسته شده بودم، بعد از خوردن سحری
حالم بد شده بود. طوری که مجبور شدم روزهام را بخورم.
خیلی ناراحت بودم وعذاب میکشیدم که چرا این روزآخری
این جوری شد. نماز را که خواندیم،خوابم برد و هنوز یکی
دو ساعت نخوابیده بودم که با فریاد خوشحالی پدر و مادرم
از خواب بیدار شدم. رادیو اعلام کرده بود عید فطر است
و باید برای نماز به مصّلا برویم. از خوشحالی نمیدانستم
چه باید بکنم. من تمام ماه را روزه گرفته بودم.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 62صفحه 7