مجله کودک 63 صفحه 31
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 63 صفحه 31

همه می­گفتند این خانم خیلی مهربان است و برای همه ما خوراکی می­آورد. ولی دیروز دو نفر از بچه­ها مردند! می­گویند وقتی کسی می­میرد، می­آید پیش تو. لطفاً از آنها خوب پذیرایی کن. چون ما اینجا خیلی گرسنه هستیم... مکزیکوسیتی-مکزیک سلام خدای مهربان از تو خواهش می­کنم که هیچ وقت رستوران­ها را نبندی و دعا می­کنم که مردم زمین همین طور آشغال تولید کنند. دیشب من روی هواکش یک رستوران خوابیدم. خیلی گرم بود. خدایا من یک پدر و مادر می­خواهم. می­گویند تو می­توانی همه کارها را زود انجام بدهی. پس اگر واقعاً این طوری است، امشب یک پدر و مار برای من بفرست. لطفاً ماشین هم داشته باشند.ممنون... سیدنی-استرالیا خدایا من این حرفها را می­نویسم و امیدوارم که به آرزویم برسم. من از یکی از دوستانم که نمی­خواهم اسمش را بگویم (چون خودت می­دانی) شکایت دارم. همیشه جرزنی می­کند و حرفهای بدی می­زند. لطفاً او را به سزای اعمالش برسان و به خاطر کارهای بدش مجازاتش کن. ولی لطفاً او را به جهنم نفرست. چون گناه دارد! توکیو-ژاپن خدایا آنقدر خسته­ام که حتی نا ندارم این نامه را برای تو بنویسم. همه به من می­گویند تو زیاد می­خوانی. ولی من باید در امتحانات نفر اول بشوم. امیدوارم حداقل تو این را درک کنی. من حقاً باید دکتر بشوم و مارم را خوب کنم. فقط خواهش می­کنم تا وقتی من دکتر می­شوم، او را زنده نگهدار.دیگر آرزویی ندارم. لطفاً به من قول بده،که این کار را می­کنی... بغداد-عراق خدایا من خیلی می­ترسم. آیا باز هم قرار است خانه­هایمان بمباران شود؟ خدایا به ما کمک کن. من دیگر نمی­دانم چه کار می­شود کرد. اصلاً نمی­دانم چه بنویسم. خدایا عاقبت ما را به خیر کن. کرمانشاه-ایران سلام خدا خدا من با تو حرف می­زنم تا یک کمی دلم باز شود. می­دانم که سرت خیلی شلوغ است. شاید حرفهای من برایت تکراری باشد. راستی خدا، تو حوصله­ات سر نمی­رود حرف این همه آدم را گوش می­کنی؟ اگر ماربزرگم بود،الان می­گفت: استغفرالله .چرا هر وقت من از تو حرف می­زنم، می­گوید: استغفرالله؟ بعداً دوباره برایت نامه می­نویسم. فعلاً خداحافظ...

مجلات دوست کودکانمجله کودک 63صفحه 31