مجله کودک 101 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 101 صفحه 4

د مثل دوست حکایت دوست همه با هم برادریم پیرمرد فقیر با لباسهای پاره و قامت نحیفش، تنها در گوشهای از بازار شلوغ سامرّا نشسته بود و استراحت میکرد. در میان کاسبان و رهگذران، نه تنها کسی نبود که با پیرمرد تنها همصحبت شود، بلکه بیشتر مردم با دیدن او راهشان را کج میکردند. مرد فقیر که دیگر به رفتار سرد و بیمهر مردم عادت کرده بود، مثل همیشه غمگین و تنها با خود فکر میکرد، فکر میکرد که ای کاش کسی پیدا شود تا با وجود ظاهر فقیرانه و لباسهای پارهاش، لحظهای حاضر به همنشینی با او باشد. مرد ژندهپوش غرق در افکار خودش بود که ناگهان صدای سلام یکی از رهگذران، او را به خود آورد. این صدا، صدای کسی نبود جز امام موسی کاظم(ع). پیرمرد تنها، امام را قبلاً ندیده بود و نمیشناخت، امّا از اینکه بالاخره کسی حاضر به صحبت با او شده است خوشحال شد و جواب سلام امام را پاسخ داد و با تعجّب پرسید: «شما چه کسی هستید که حاضر شدهاید به من سلام بگوئید و پاسخ سلامتان را بگیرید؟» امام(ع) با لبخند پاسخ دادند: «بندهاز از بندگان خدا هستم، خواستم ببینم چنانچه کاری داشته باشی یا کمکی بخواهی، در انجامش به تو کمک کنم.» مرد فقیر بیخبر از اینکه با چه کسی هم صحبت است، مشغول درد دل و صحبت با امام(ع) شد، تا توانست از روزگار سخت و غربتش برای ایشان تعریف کرد. هنوز مدّتی از آغاز صحبت مرد فقیر با امام(ع) نگذشته بود، که تعدادی از مردم با تعجّب به طرف آنها آمدند. در این میان یک نفر خطاب به امام(ع) گفت: «ای پسر رسول خدا! شما که امام ما و حجّت خدا بر روی زمین هستید، چگونه حاضر شدهاید پهلوی چنین کسی بنشینید و به او اجازه بدهید در انجام کارهایش از شما کمک بخواهد؟» مرد فقیر که تازه فهمیده بود با چه کسی همکلام شده، گونههایش از خجالت سرخ شد و خواست از پیش امام(ع) برود، امّا ایشان فرمودند: «صبر کن تو برادر ما هستی!» سپس امام کاظم(ع) رویشان را به مردم کردند و گفتند: «او بندهای از بندگان خداست. خداوند در قرآن همةما را برادر هم قرار داده، چرا که تمام ما فرزندان حضرت آدم(ع) هستیم. از کار من تعجب نکنید! هم من و هم او مسلمانیم و پیرو آخرین پیامبر خدا. از اینها گذشته، شاید روزگار کاری کند که روزی او توانمند شود و ما به او محتاج شویم! اگر امروز تکبّر کنیم، آن روز خواهید دید که در مقابل همین مرد، چگونه کوچک به حساب خواهیم آمد.»

مجلات دوست کودکانمجله کودک 101صفحه 4