مجله کودک 101 صفحه 28
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 101 صفحه 28

قصة دوست قسمت چهارم (آخر) فرار از جهنّم نوشته: پیر گریپاری ترجمه: سمیه نوروزی شیطونک بیرون آمد و پیچید سمت راست و جلوی در دوّم ایستاد. تابلویی نقرهای با این نوشته جلوی رویش بود: بهترین فرشته خدا همیشه باز است بدون در زدن وارد شوید شیطونک داخل شد. این سالن هم شبیه اولی بود، ولی خیلی کوچکتر. پشت میز، یک عالم نور بود. - فرشتة ... - من همه چیزو میدونم. تو اومدی اینجا تا امتحان دیکته بدی. - بشین و فقط گوش کن. باید دیکته بنویسی. شیطونک پشت میز تحریری نشست. مداد و ورقی هم آنجا بود. مداد را گرفت دستش و منتظر ماند. فرشته پرسید: «اگه آمادهای، شروع کنیم.» شیطونک روی ورقهاش خم شد و... هیچی نشنید. یک ثانیةطولانی گذشت و سرش را بلند کرد. فهمید که فرشته دارد حرف میزند، ولی هیچ صدایی نمیآید. - ببخشید. معذرت میخوام ... - خواهش میکنم. چی شده؟ - من صدای شما رو نمیشنوم. - واقعاً؟ خوب من دوباره میخونم. باز هم هیچ صدایی نیامد، و چون شیطونک هیچ تکانی نخورد، فرشته با صدایی جدّی پرسید: - خوب، منتظر چی هستی؟ نوشتن بلد نیستی؟ - چرا، ولی... - خوبه، من برای سومین بار تکرار میکنم. اگر چیزی ننویسی، صفر میگیری. و دوباره همان آش و همان کاسه. شیطونک با خودش گفت: «چقدر بد شد، حالا که اینطوری شد، من هرچی دلم خواست مینویسم.» و با دقت زیادی شروع به نوشتن کرد: خدای عزیز و مهربون من خیلی خیلی ناراحتم؛ چون یک کلمه هم از چیزایی که فرشته میگه نمیشنوم. بنابراین چون بالاخره باید یه چیزی بنویسم، از فرصت استفاده میکنم و برای شما مینویسم که خیلی دوستتون دارم. که من دلم میخواست مهربون باشم تا پیش شما

مجلات دوست کودکانمجله کودک 101صفحه 28