مجله کودک 101 صفحه 12
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 101 صفحه 12

قصة دوست داستانهای یکقل، دوقل طاهر ایبد خواستگاری دوقلوها خواستگاری بود، خواستگاری من و محمدحسین که نه. ما که دختر نبودیم! ما میخواستیم برویم خواستگاری. دوتاییمان میخواستیم شیک کنیم. من میخواستم کت و شلوار سورمهای را بپوشم. محمدحسین هم میخواست همان کت و شلوار سورمهایاش را بپوشد. برای همین به من گفت: «تو یک چیز دیگه بپوش. نمیخوام مثل هم بشیم.» گفتم: «خیلی زرنگی، خودت یک لباس دیگه بپوش. من میخوام اینو بپوشم.» محمدحسین گفت: «اینجوری مثل هم میشویم. نمیخواهم ما رو با هم اشتباه بگیرن.» با این که بزرگ شده بودیم باز این محمدحسین احساس بزرگتری میکرد و هی میخواست زور بگوید. ولی من دیگر بچه نبودم. حالا دیگر زورم به این محمدحسین بدجنس میرسید. خلاصه حسابی دعوایمان شد و داد و فریادمان آنقدر بالا رفت که بابا آمد و گفت: «چه خبره، خجالت بکشید. شما کی میخواهید دست از این کارها بردارید، با این اخلاقشون میخواهند زن هم بگیرن!» ما دو تا ساکت شدیم. آخرش از روی لج و لجبازی، دوتاییمان همان کت و شلوارهای سورمهایمان را پوشیدیم و رفتیم خواستگاری. مثل مثل هم. من قبلاً دخترها را دیده بودم. ولی محمدحسین ندیده بود و حالا آمده بودیم خواستگاری. وقتی رفتیم توی خانه، محمدحسین روبهروی من نشست و بدون

مجلات دوست کودکانمجله کودک 101صفحه 12