مجله کودک 101 صفحه 29
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 101 صفحه 29

و فرشتههاتون بمونم. حتی اگر آخرین فرشتة شما باشم. امضا: شیطونک قرمز فرشته پرسید: - تموم شد؟ - بله. - خوبه. ورقهتو بده. و بعد از چند لحظه گفت: - درسته! تو نوشتن بلدی. - پس قبول شدم؟ - بله! حالا باید بری و... یکی از فرشتهها، او را کنار حوضی برد تا خودش را بشوید و از چند تا گناه کوچولویی که داشت، پاک شود. بعد بردش به اتاقی و بالهای خفاشی او را با دو تا بال قو عوض کرد. بعد خواستند شاخهایش را بکنند، ولی خیلی خیلی سفت بود. دست آخر هم یک هالةنور دور سرش گذاشتند. هالة نور، سفید سفید بود، مثل شیر. بعد از همة اینها برگشتن به حیاط، این بار حیاط پر بود. چون زنگ تفریح بود و یکی از فرشتههای خدا میخواست شیطونک ما را به بقیه فرشتهها معرفی کند: - این دوست جدید شماست. اون واقعاً لیاقت داشته که بین ما باشه. اون از راه خیلی دوری اومده. از شما میخوام که مثل خودتون باهاش رفتار کنین. همهمهای از تعجب بلند شد و فرشتة صورتی پیری جلو آمد و گفت: ببخشید. ولی این امکان نداره! فرشتة قرمز با دو تا شاخ! اصلاً تا حالا کسی این جوری شو ندیده بود! - درسته که تا حالا یه همچین اتفاقی نیفتاده بود. امّا این اولین بار هم نیست که چیزی غیرممکن اتفاق میافته. نه؟ بقیة فرشتهها خندیدند و فرشتة صورتی فهمید که حرف خوبی نزده. این جوری شد که شیطونک ما الان در آسمان زندگی میکند. با این که پوستش قرمز است و دوتا شاخ هم دارد، ولی همة فرشتهها دوستش دارند. وقتی این ماجرا به گوش بابا شیطون رسید، سرش را تکانی داد و گفت: - بالاخره این موضوع یه جوری باید تموم میشد! حماقت کرد. رفت اونجا که چی بشه؟ دوست ندارم دیگه حرفی در موردش بشنوم! اگر شما هم خدای نکرده رفتید جهنم، حواستان باشد دربارة شیطونک قرمز حرفی نزنید. چرا که این داستان برای شیطونکهای دیگر بدآموزی دارد! پایان

مجلات دوست کودکانمجله کودک 101صفحه 29