مجله کودک 105 صفحه 9
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 105 صفحه 9

مهران :«بیا این کتاب را با هم ببینیم ...» الیاس :«چی شده؟ دنبال چی می­گردی؟» -: «چیزی کم دارد ... این بز زنگوله پا. این حبه انگور ، این هم گرگ بدجنس.» پس شنگول و منگول کجا هستند؟ -: آخرش کار خودش را کرد.» -:«گرگ بدجنس را می­گویی؟» -: نه ، ولی فکر می­کنم بدانم کجا هستند.» الیاس :«پاک آبرویم رفت. چرا بدون اجازه دست به کتاب­ها زدی؟آنها امانت بودند .» الناز: مگر فهمید ؟» الیاس: «حالا شنگول و منگول را بده تا زودتر ببرم .» مهران :«می­بینید ، همه­چیز برجسته است .این طوری من هم می­بینم . این خانه آن­هاست و این اطراف خانه­شان.این­ها هم عروسک­های قصه هستند ...حالا، الناز خانم ، هر کدام را می­خواهید بردارید .» الیاس :« نه تعارف نکن! کتاب ناقص می­شود». الناز :«مهران ، لطفاً مراقب آن­ها باش... شنگول جان ، منگول جان.عروسک­های عزیزم خداحافظ ! یادتان باشد که از گرگ بی­رحم نترسید و دیگر گول او را هم نخورید! هر وقت کمک خواستید من این جا در طبقه­ی پایین هستم .آن که همیشه به یاد شماست .الناز.» الیاس : الناز بیا تو ، دیگر بس است! الناز :«چشم ، یک کم صبر کن.» الیاس :« این کارها چیست که می­کنی؟ این حرف­ها چیست که می­زنی ؟ آخر من به تو چه بگویم ...؟» الناز : الیاس ، گوش کن!... صدای مهران است ، مرا صدا می­زند. الیاس ببین همه آن­ها برگشتند.» مهران :« قابلی ندارد!»

مجلات دوست کودکانمجله کودک 105صفحه 9