مجله کودک 111 صفحه 12
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 111 صفحه 12

تصویر دوست نمره خوب محبوبه نوشته: مژگان بابامرندی امیر محمد لاجورد محبوبه: «صبر کن بابا! آمدم. چقدر درمیزنی؟» بابا: «خوب نگاه کن چه برایت خریدهام ...» مبارکت باشد، حدس میزنم که تو از خدا نمره خوبی گرفتهای اما کاش از مدرسهات هم نمره خوبی بگیری و با این عروسک از درس و مشقت عقب نمانی.» مامان: «دستت درد نکند. حالا اگر فردا عید باشد در خانه شیرینی داریم.» محبوبه: «یعنی چی اگر عید باشد؟ من مشقهایم را ننوشتهام.» بابا: «چرا کارهایت را به موقع انجام نمیدهی؟ امروز که وقت کافی داشتهای!» محبوبه: «تو هنوز نشستهای و تکالیفت را انجام میدهی؟» مهدیه: «الآن تمام میشود.» محبوبه: «ببین بابا برایم چه خریده است. میگوید این را به خاطر جایزه روزههای کله گنجشکیام گرفته است.» مهدیه: «بهبه، چه چشمهای قشنگی هم دارد. نگاه کن، ببین چه موهای طلایی و نرمی دارد.» محبوبه: «بده به خودم. دلم برایش تنگ شد.» مهدیه: «اما تو که عروسک داشتی و همان یک عروسک هم نمیگذاشت درسهایت را به موقع بخوانی. حالا که شد دو تا... هنوز هم که سر درس و مشقت ننشستهای. خودت بگو از ظهر تا حالا چند بار به تو گفتهام مشقهایت را بنویس؟» محبوبه: «مهدیه، تو میگویی یعنی امکان دارد فردا تعطیل نباشد؟» محبوبه: «مامان، برای عروسکم کلاه میدوزی؟» مامان: «خیلی کار دارم. لباس مردم مانده است و باید به موقع حاضر شوند. راستی تو مشقهایت را بالاخره نوشتی یا نه؟» محبوبه: «از بس مشق، مشق کردید خسته شدم... خوش به حالتان مادربزرگ، اصلا درس و مشق ندارید!» مادربزرگ: «ما هم درس و مشقهای خودمان را داریم. من میخواهم بعد از این که سحری درست کردم، تا اذان صبح دعا بخوانم ....

مجلات دوست کودکانمجله کودک 111صفحه 12