تصویر دوست
نمره خوب محبوبه
نوشته: مژگان بابامرندی
امیر محمد لاجورد
محبوبه: «صبر کن بابا! آمدم. چقدر درمیزنی؟»
بابا: «خوب نگاه کن چه برایت خریدهام ...»
مبارکت باشد، حدس میزنم که تو از خدا نمره خوبی گرفتهای اما کاش از مدرسهات هم نمره خوبی بگیری و با این عروسک از درس و مشقت عقب نمانی.»
مامان: «دستت درد نکند. حالا اگر فردا عید باشد در خانه شیرینی داریم.»
محبوبه: «یعنی چی اگر عید باشد؟ من مشقهایم را ننوشتهام.»
بابا: «چرا کارهایت را به موقع انجام نمیدهی؟ امروز که وقت کافی داشتهای!»
محبوبه: «تو هنوز نشستهای و تکالیفت را انجام میدهی؟»
مهدیه: «الآن تمام میشود.»
محبوبه: «ببین بابا برایم چه خریده است. میگوید این را به خاطر جایزه روزههای کله گنجشکیام گرفته است.»
مهدیه: «بهبه، چه چشمهای قشنگی هم دارد. نگاه کن، ببین چه موهای طلایی و نرمی دارد.»
محبوبه: «بده به خودم. دلم برایش تنگ شد.»
مهدیه: «اما تو که عروسک داشتی و همان یک عروسک هم نمیگذاشت درسهایت را به موقع بخوانی. حالا که شد دو تا... هنوز هم که سر درس و مشقت ننشستهای. خودت بگو از ظهر تا حالا چند بار به تو گفتهام مشقهایت را بنویس؟»
محبوبه: «مهدیه، تو میگویی یعنی امکان دارد فردا تعطیل نباشد؟»
محبوبه: «مامان، برای عروسکم کلاه میدوزی؟»
مامان: «خیلی کار دارم. لباس مردم مانده است و باید به موقع حاضر شوند. راستی تو مشقهایت را بالاخره نوشتی یا نه؟»
محبوبه: «از بس مشق، مشق کردید خسته شدم...
خوش به حالتان مادربزرگ، اصلا درس و مشق ندارید!»
مادربزرگ: «ما هم درس و مشقهای خودمان را داریم. من میخواهم بعد از این که سحری درست کردم، تا اذان صبح دعا بخوانم ....
مجلات دوست کودکانمجله کودک 111صفحه 12