مجله کودک 111 صفحه 22
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 111 صفحه 22

یاد دوست امام خمینی و شهید مدرّس خاطرات دوست l یکی از همراهان امام(ره) نقل میکنند که: «یک روز برای کاری خدمت حضرت امام رسیدم و ایشان را در حال دوختن و وصله جورابشان دیدم. گریهام گرفت و به یاد سادهزیستی حضرت علی(ع) افتادم. عرض کردم: «آقا اجازه بفرمایید یک جفت جوراب برای شما تهیه کنم!» فرمودند: «از پول کی؟» عرض کردم: «از همان حقوقی که شما به ما میپردازید.» فرمودند: «همین که دارم خوب است.» l یک روز صبح که امام روی صندلی نشسته بودند و برنامه دیدار داشتند. چراغ دفتر و یک چراغ هم پشت حیاط منزل امام، اطراف منزل مرحوم حاج سید احمد آقا روشن بود. امام به من که کنار ایشان ایستاده بودم، فرمودند که بیا جلو. نزدیک ایشان که رسیدم با عصبانیت به من فرمودند: «در منزل من و کار حرام؟ در منزل من و اسراف؟» من که مثل بید میلرزیم. عرض کردم: «آقا چه شده؟» فرمودند: «چند مرتبه باید بگویم این چراغها را خاموش کنید؛ مگر شما نمیدانید که اسراف حرام است؟»

مجلات دوست کودکانمجله کودک 111صفحه 22