مجله کودک 116 صفحه 30
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 116 صفحه 30

داستان دوست از مجموعه داستان های کانگورو کوچولو چتر قسمت اول نوشته: پاول مار ترجمه: سپیده خلیلی همه می دانند که در اواخر فروردین و اوایل اردیبهشت، اغلب باران می بارد و حتّی گاهی واقعاً غیر منتظره می بارد. کشاورزان مخالفتی با بارش باران ندارند، چون می گویند: «بعد از بهار سرد و بارانی، پائیز بی غذا نمی مانی.» کسانی که پیاده راه می روند کمتر از باریدن باران خوشحال می شوند. ولی با یک چتر بزرگ، حتّی پیاده روی در این ماه خوش می گذرد. به همین دلیل مادر کانگورو به کانگورو کوچولو می گوید: «وقتی امروز بعد از ظهر با سگ کوچولو به پیاده روی رفتی، چتر را فراموش نکن.» کانگورو کوچولو غُرغُر می کند: «من دوست ندارم آن چتر احمقانه را دنبالم بکشم. ما اصلاً هم به پیاده روی نمی رویم. با هم به طرف چشمه می رویم و به آن نگاه می کنیم. به علاوه هوا آفتابی است. من به چتر چه احتیاجی دارم؟» مادر کانگورو می گوید: «پس برای من مهم نیست، اگر می خواهی خیس بشوی، بی چتر برو.» کمی بعد از آن، سگ کوچولو می آید که با کانگورو برود و می گوید: «سلام کانگورو کوچولو، من یادم رفت چترم را بیاورم. شاید شما یک چتر کهنه داشته باشید که بشود آن را همراه برد؟» مادر کانگورو به کانگورو کوچولو می گوید: «شنیدی چه گفت؟ دوستت خیلی عاقل تر از خود تو است. معلوم است که ما یک چتر داریم، سگ کوچولو، حتّی یک چتر نوی نو، یک چتر زرد با خال های قرمز. می توانید آن را همراهتان ببرید.» به این ترتیب، کانگورو کوچولو چتر را زیر بغلش می چسباند و جست می زند و با سگ کوچولو از آنجا می رود. در بین راه می پرسد: «تو واقعاً فکر می کنی که هنگام پیاده روی ما، باران ببارد؟» سگ کوچولو می گوید: «چه حرف مزخرفی می زنی! اول این که ما به پیاده روی نمی رویم، با هم می رویم کنار چشمه و به آب نگاه می کنیم. و دوم این که هوا آفتابی است. چطور ممکن است باران ببارد؟» کانگورو کوچولو می ایستد و خشمگین می پرسد: «پس چرا می گذاری که من چتر را دنبالم بکشم؟» سگ توضیح می دهد: «ما چتر را لازم داریم که به عنوان قایق از آن استفاده کنیم.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 116صفحه 30