مجله کودک 116 صفحه 31
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 116 صفحه 31

کانگورو کوچولو با حیرت می پرسد: «به عنوان قایق؟» سگ کوچولو می گوید: «معلوم است، به عنوان قایق. وقتی کنار آب باشیم، باید یک کشتی روی آب بیندازیم، وگرنه کنار آب بودن لطفی ندارد. چترها بهترین قایق ها هستند: می شود آنها را باز کرد، روی آب گذاشت تا شناور شوند. بعد اگر لازم شد کشتی لنگر بیندازد، راحت دستۀ چتر را می توان کشید و آن را به ساحل آورد. این کار عملی است. مگر نه؟ آن وقت پاهای کسی خیس نمی شود.» کانگورو کوچولو هیجان زده می شود: «خیلی عملی است! هی، ما یک دستمال را به جای پرچم به بالای دسته چتر می بندیم، بعد شبیه یک دکل کشتی می شود.» سگ کوچولو می گوید: «فکر خوبی است. حتی یک حیوان کوچک می تواند اگر بخواهد توی آن بنشیند. یک سوسک یا یک موش مورچه خور. حالا می بینی: کشتی ما بهتر از یک کشتی بخار شناور می شود!» کانگورو کوچولو می پرسد: «به نظر تو این طور است؟ بیا، همین الان امتحان می کنیم.» ولی همین که هر دو کنار چشمه رسیدند، ابر تیره ای جلوی خروشید را گرفت. و همین که کانگورو کوچولو چتر را باز می کند و در خشکی می گذارد تا پرچم را به دکل چتر ببندد، اولین قطره های درشت باران می چکد. درست پس از آن رگبار می گیرد. سگ کوچولو فریاد می زند: «بیا زود از اینجا برویم! بیا، یک درخت پیدا کنیم و زیر آن می رویم! راه بیفت، نکند می خواهی خیس آب شوی؟» کانگورو کوچولو می خندد، چتر را بر می دارد، آن را می چرخاند و روی سرش نگه می دارد و می پرسد: «وقتی که یک چتر داریم، برای چه دنبال یک درخت بگردیم؟» سگ کوچولو سریع خودش را به زور زیر چتر جا می کند و غرغرکنان می گوید: «من به کلّی یادم رفته بود که می شود از کشتی هم به عنوان چتر استفاده کرد!» طول نمی کشد که جای زیر چتر کم و کمتر می شود، جا دائم تنگ تر می شود. چون اول یک خرگوش جست زنان می آید و می پرسد: «اجازه می دهید، من هم زیر چتر شما بیایم؟» بعد سگ آبی کوچولو، جوجه تیغی، چهار موش خواهر، سرانجام پنچ پرندۀ کوچک، و در آخر آخر، دو پرندۀ بزرگ می آیند. همه به زور زیر چتر جا می گیرند، به آسمان تیره نگاه می کنند و منتظر می شوند تا باران بند بیاید. ادامه دارد

مجلات دوست کودکانمجله کودک 116صفحه 31