مجله کودک 121 صفحه 12
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 121 صفحه 12

تصویر دوست مامان ناقلا نوشته : مژگان بابامرندی امیر محمد لاجورد آن روز من و مامان از خانه ی خاله فرح بر می گشتیم . مامان خیلی عصبانی بود و می گفت : مگر من به تو این همه سفارش نکرده بودم که مودب باشی . ببینم اصلاً مگر تو تا به حال شکلات نخورده ای که مثل قحطی زده ها شده بودی . حالا فرح فکر می کند سال تا سال توی خانه ی ما شکلات پیدا نمی شود . بعداز مدتی طولانی رفتیم مهمانی و تو پشیمانم کردی .» و من تعجب کرده بودم که مامان از کجا فهمیده است که من زیاد خورده ام . چون هربار که کسی حواسش نبود من شکلات بر می داشتم . مامان تا خانه غر زد . اما مگر من زیر بار رفتم ؟! اما او هی می گفت ، هی می گفت ،هی ..... مامان راست می گفت و من دیگر چیزی برای گفتن نداشتم . اما همیشه راهی هست و من آخرین راه حلم را به کار بردم ، یعنی : قهر قهر کردن در بیشتر مواقع جوابگواست . قیافه ی حق به جانب به خودم گرفتم و هر چه مامان صدایم زد جواب ندادم . می دانستم مامان می آید و منتم را می کشد و نوازشم می کند . چون در بیشتر مواقع این طور بود . بگذریم که گاهی هم پیش می آمد که مامان محلم نمی گذاشت و من رویم کم می شدو مجبور می شدم سرم را پایین بیندازم و کوتاه بیایم . اما درست حدس زده بودم . مامان نتوانست .... ناراحتی ام را ببیند . آمد کنارم نشست و نوازشم کرد . اما باز هم حرف های خودش را می زد . گفتم : خود خاله فرح هی می گفت بردار ، قابل ندارد . گذاشته ایم برای خوردن نه برای دیدن ،و من هم چون دختر حرف گوش کنی هستم. برداشتم و مامان گفت : او بگوید توچرا اندازه را نگه نداشتی ؟ اصلا آن ها که خورده ای هیچ بدتر از آن ، آن هایی است که توی جیب هایت ریخته ای . راستش ... را بگو ببینم چند تا شکلات توی جیب هایت داری ؟ گفتم : فقط یکی ! و نمی دانستم که این حرف من اورا حسابی عصبانی می کند و ..... کاری را می کند که نباید بکند . مامان : یا ریاضیات من ضعیف است یا ریاضیات تو . من به این ها می گویم هفت هشت تا نه یکی !

مجلات دوست کودکانمجله کودک 121صفحه 12