مجله کودک 376 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 376 صفحه 8

سفرنامۀ هند محمدعلی دهقانی قسمت نهم دیدار از بمبئی: دروازه هند حدود ساعت 10 صبح بود که از هتل بیرون آمدم. خیابان­ها خیلی خلوت بود و رفت و آمد مردم خیلی کمتر از دیروز. فرصت خوبی بود تا قدری راه­پیمایی کنم و دست کم همان منطقۀ کولاباه را یاد بگیرم. امروز هوا کمی گرم­تر از دیروز بود. خیابان­ها و کوچه­ها تمیز و مرتب بودند و معلوم بود که دَم و دستگاهِ نظافتِ شهرداری، صبح روز تعطیل را حسابی کار کرده و دستی به سر و روی شهر کشیده است. از چند خیابان و میدان گذشتم و به یک پارک کوچک رسیدم. چند نوجوان دبیرستانی روی یکی از نیمکت­های پارک نشسته بودند و به آرامی با هم صحبت می­کردند. دوربینم را به کار انداختم و به بهانۀ عکس گرفتن با آنها چند کلمه­ای صحبت کردم. انگلیسی را بهتر از رانندۀ تاکسی و مغازه­دار و رهگذران عادی شهر، حرف می­زدند. کمی دربارۀ وضع درس و تحصیلشان از آنها پرسیدم که خیلی خوب جواب دادند. برای یادگاری اسم و سن یکایک آنها را پرسیدم که خیلی خوب جواب دادند. برای یادگاری اسم و سن یکایک آنها را پرسیدم و یادداشت کردم. از یکی­شان خواهش کردم که عکسی از من و بقیّۀ دوستانش بگیرد. بعد هم من یک عکس دسته جمعی از آنها گرفتم. بعد با آنها دست دادم و در حال خداحافظی، برایشان روزهای خوبی را آرزو کردم. با لبخند از هم جدا شدیم و من بعد از گردشی در آن پارک کوچک و زیبا، به قدم زدن خودم ادامه دادم. در بیرون پارک و کمی دورتر، در یک میدانی بزرگ، تعدادی نوجوان را دیدم که مشغول بازی کریکت بودند. ابزار این بازی عبارت است از یک چوب پهن و بلند و خیلی محکم، و یک توپ پلاستیکی سِفت و توپر، به اندازۀ یک پرتقال کوچک. یکی از بچه­ها کلاه خنده­داری به سر گذاشته بود. سر و وضع و لباس­های این گروه از بچه­ها به اندازۀ آن گروهی که در پارک دیدم، مرتب و آراسته نبود اما هنوز حال وای ای جا نیامده است.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 376صفحه 8