مجله کودک 396 صفحه 35
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 396 صفحه 35

میرزاشیپور، دلقکشاه بود. هر روز صبح، سوار بر الاغش از کوچه میگذشت و به طرف ارگ شاهی میرفت؛ در حالی که کلاه پوستی بر سر گذاشته بود و هیکل چاقش روی الاغ تکان میخورد و شکم بزرگش میلرزید. با یک دست، افسار الاغش را میگرفت و با دست دیگر، چپق دراز یکی از ذرعیاش را که هر کس چشمش به آن میافتاد، خندهاش میگرفت. میرزاشیپور تنها زندگی میکرد و هر بار توی کوچه، به جایی میرسید که بچّهها جمع شده بودند. چپق درازش را هم به دست دیگرش میداد، دستش به جلو دهانش میگرفت و صدای شیپور درمیآورد؛ بلند و رسا؛ انگار که یک شیپور واقعی در دست اوست. بچّهها با داد و فراید، دنبال او راه میافتادند و زنها پنجرهی بالا خانهها را باز میکردند و سرک میکشیدند. بعد جایی که باید از دست بچّههاخلاص میشد، هیکل درشتش را میچرخاند و روی الغ، برعکس مینشست، به طرف پایین خم میشد و میگفت: «حالا شیپور دور باش! بروید پی کارتان!» و دستش را جلوی دهانش میگرفت و صدای گوشخراشی درمیآورد. بچّهها یکدفعه جیغ میکشیدند و پراکنده میشدند. قسمتی از داستان جذاب و خواندنی «قالی و قناری» بود که خواندید. تابستان فرصت خوبی برای خواندن چنین داستانهایی است. اگر به داستانهای اجتماعی و تاریخی علاقه دارید، فرصت را از دست ندهید و کتاب را به بهای 1200 تهیه کنید و از خواندنش لذت ببرید. موضوع تمبر: پوشش گیاهی بوتسوانا قیمت : 30 واحد سال انتشار: 1973

مجلات دوست کودکانمجله کودک 396صفحه 35