مجله کودک 396 صفحه 36

ن می خورم نوشته: مژگان بابامرندی امیرمحمد لاجورد ای وای ساعت را نگاه کن. چند دفعه دیگر باید بگویم سحر مرا بیدار کنید... آخر تکلیف من با این ها چیست؟ مادربزرگ: عزیزم خیلی صدایت کردیم اما بیدار نشدی... نیکی روی ایوان رفت. دلش می خواست می توانست ساعت را به عقب برگرداند تا وقت سحر شود و مثل بزرگترها دور سفره ی سحری بنشیند . فکر کرد چون سحری نخورده است باز هم نمی گذارند تا روزه درست و حسابی بگیرد و اصرار می کنند تا روزه اش کله گنجشکی باشد. دوستش سارا را دید و صدایش زد تا بالا بیاید و مثل هر روز با هم بازی کنند. نیکی: تو هنوز روزه کله گنجشکی می گیری؟ سارا: مگر چه عیبی دارد؟ نیکی که به گلدان ها آب می داد تازه احساس کرد چقدر تشنه اش است ام فقط ... سارا: خب من دیگر باید بروم. وقت ناهار است. می خواهم روزه ام را باز کنم. نیکی: برو اما من می خواهم مثل خواهرم، روزه ام را کامل بگیرم. سارا: تو خیلی کوچکی نمی توانی مادرم می گوید که ما تا وقتی بزرگ شویم فعلا باید .... موضوع تمبر: چهره شخصیت لسوتو قیمت : 50 واحد سال انتشار: 1988