مجله کودک 401 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 401 صفحه 8

داستان کودکی حضرت رسول اکرم (ص) نویسنده : غ. دانا مادر ! بیا به خانه برگردیم بخش چهارم: روزهای خوش یثرب به سررسیده بود. عبدالمطلب که از دوری نوه اش دلتنگ بو . پیکی را به سمت یثرب روانه کرد وازعروس ونوه اش خواست هر چه زودتر به سوی آو باز گردند. در این وقت آمنه بیمار بود .اما اطاعات از رای پدر شوهر را برخود لازم میدید. پس ،حتی یک روز هم درنگ نکرد و فورا تصمیم به بازگشت گرفت. به این ترتیب ، کاروان سه نفره آمنه وهمراهانش ، بار دیگر آهنگ سفر کرد واین بار پا به راه مکه گذاشت. جدای یاز یثرب . با همه آشنایی ها بستگی ها و دوستی های آن شهر برای هر سه نفر سخت واندوهناک بود. خانواه و خویشان آمنه به تلخی با او و فرزند و ندیمه اش وداع کردند. سفر به سوی مکه آغاز شد .اما هنوز چیزی از حرکت کاروان نگذشته بود که درد آمنه سنگین شد . حرکت کاروان هر لحظه رو به کندی می رفت . در ناحیة ابواء آمنه از حال رفت. ام یمن به سرعت بانوی خود را به خنه ای در ان نزدیکی رساند. بعد به سراغ کاهن و طبیبی که در آن دیار شهرت داشت رفت . اما اورا پیدا نکرد و با دست های خالی برگشت . حال امنه هر لحظه بدتر و بدتر می شد.تنش در آتش تب می سوخت . ام ایمن چند نفر از پیرزنان سپیدموی محل را به بالین آمنه آورد. هر یک از آنان ، تدبیری کردند و حیله ای راندند اما آتشی که از درون ، هستی امنه را می سوخت وپاره پاره وجودش را میخورد خاموش نشد. محمد با حقیقت تلخ بیماری مادر آشنا شده بود و تلخی این حادثه یکباره تمام روزها و لحظه های خوش یثرب را از یاد او بُرد.به یاد از دست رفتن · موضع تمبر : بچه های جزایر اقیانوس هند · قیمت : 8 واحد · سال انتشار : 1992

مجلات دوست کودکانمجله کودک 401صفحه 8