
زبان
مجید شفیعی
خاله می گفت: هر چیز که دور و بر ما هست زبان دارد. با ما حرف می زند. هر چیز با چیز دیگر حرف می زند . دیواربا پنجره پنجره با یار کریم.
یار کریم پشت پنجره اتاقم لانه گذاشته بود ونمی گذاشت من بخوابم .
من هم یواشکی رفتم با دستم زدم به شیشه و یا ر کریم هم پرید و رفت
مامان گفت : به این زبان بسته ها کاری نداشته باش! آهشان تورا می گیرد . از پشت هر پنجره ای که پرواز کنند: وزی هم از آنجا می رود.
من هم گفتم: خوب مامان اگر زبان بسته اند: پس چطوری با هم حرف می زنند؟
مامان گفت: من چه میدانم ! خوب
یک جوری حرف می زنند دیگر.
گفتم: خوب بروند روی درخت خودشان قوقو قوقوی کنند مگرخودشان خانه ندارند؟
مامان می گفت: یار کریم ها آدم ها را دوست دارند.
رفتم خانه خاله ،خاله داشت ناشی می کشید.
گفتم : خاله این یار کریم خانه ندارند؟
خاله گفت: آنها دوست دارند پشت پنجره ها لانه بسازند .شاید هم فکر می کنند توی این خانه ها هنوز درخت هست . شاید هم قبل ها اینجا خانه نبوده یک باغ بوده!
گفتم : خاله ! یعنی فکر می کنند ما توی اتاقمان درخت کاشته ایم؟ مگر توی این خانه به قول بابا، قوطی کبریتی درخت هم جا می شود؟
خاله خندید وگفت :نمی دانم !خوب یارکریم ها پرنده هستند و فکرهای پرنده ای یعنی فکرهایی که نه توی قوطی کبریت ها جا بشوند و نه پشت
· موضع تمبر : دکتر نووال (جمهوری مالدیو)
· قیمت : سه واحد
· سال انتشار : ندارد
مجلات دوست کودکانمجله کودک 401صفحه 14