نسبت عاشورا با بعثت
مقصود فراستخواه
یکم
در آغاز سدۀ هفتم میلادی، بعثت و دعوت حضرت محمد(ص) و ظهور اسلام، به واقع یک نهضت اصلاحطلبانۀ دینی در فرهنگ رایج مذهبی مکّه و وضع و مناسبات موجود آن بود، نهضتی کاملاً جدّی؛ برای اینکه مقارن و کمی پیش از آن، کسانی را هم شاهدیم که طالب حقیقت و حنیفیّت و بیزار از شرک و بتپرستی و متنفّر از برخی مظاهر و فرهنگ و مناسبات جاهلی بودند و گفته شده که حتّی اینجا و آنجا دعوتی و فعالیتی میکردند. مثلاً بنا به روایتی، اندکی پیش از بعثت، ورقة بن نوفل، عبیدالله بن حجش، عثمان بن حویرث و زید بن عمرو نفیل از بتپرستی اظهار بیزاری کرده و به توحید و دین اصیل ابراهیم(ع) گرایش نشان دادهاند. همچنین گفته شده که «قیس بن ساعده» (فوت: 22 قبل از هجرت) مهمترین خطیب بازار عکاظ، معتقد به خدای یگانه بود و به حکمت فرا میخواند و اندرز میداد. از توحید و زهد و فصاحت او سخنها رفته است. گویند پیامبر در بازار عکاظ خطبۀ او را شنیده بود و بعدها دربارهاش میگفت: «رحم الله قسّا انّی لارجو یوم القیامة ان یبعث امة واحدة» ورقة بن نوفل اخیرالذکر نیز از قبیلۀ قریش و فردی با سواد بود. نقل شده که او بت پرستی را ترک گفت و مردم را از خوردن گوشت قربانی بتها باز داشت. وی حقانیت بعثت پیامبر را تأیید کرد و به خدیجه گفت: «همان ناموس بزرگ که بر موسی نازل میشد بر محمد(ص) نیز نازل شده است.» از فردی دیگر به نام ابو عثمان امیّه بن ابی الصّلت، شاعر ثقفی (فوت 7 یا 8 هجری) نیز سخن رفته که متدیّن و آگاه به تورات بود. شراب را حرام میدانست شعرهایی در ذکر قیامت و خدا میگفت. او طمع در نبوت داشت و پس از بعثت حضرت محمد(ص) میگفت: امیدوار بودم که
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 269 پیغمبر شوم. با رسول خدا میگفت و با قریش همراهی کرد و برای کشتگان آنها در جنگ بدر مرثیه سرود. طبق روایتی، پیغمبر بسیار دوست داشت که شعر او را بشنود و میگفت: «زبان او ایمان آورده، ولی دلش نه!»(آمن لسانه و کفر قلبه)
در مقایسه با اینهاست که میگوییم نهضت اصلاحطلبی دینی پیامبر، کاملاً جدّی و چیزی دیگر و فراتر از اینها بود و مردم را به «بازاندیشی ژرف در دین» و تجدید نظر در انگارها و رفتارها و مناسبات منحط و زیانبار فرا میخواند. چند یک از خواستمانها و رویکردهای جدید را ذکر میکنیم:
الف: انتقاد از پرستش بتهای قبیلهای و ذهنی و ... طرح مسأله حقپرستی، توحید و تسبیح و تعالی
(خرافه شویی و اوهام زدایی از دینداری).
ب: تأکید بر ضرورت هدفداری حیات انسانی و احساس مسؤلیت او، توجهش به اینکه مردمان فراتر از عمر محدود دنیوی، حیاتی ابدی و اخروی دارد.(پرهیز دادن از روزمرگی و دنیاپرستی، و گشودن چشماندازها و افق دید نسبت به هستی و زندگی و مقاصد اصیل حیاتی).
ج: پای فشردن بر اخلاق و معنویّت و انسانیّت
(مثل تشویق به راستی و درستی، پاکی، داد و دهش و انفاق، عفّت و حیأ و پاکدامنی، صرفهجویی و قناعت و ... و پرهیز دادن از قماربازیها و میگساریها و عیّاشیهای کذایی عرب، رنگ و ریا، فریبکاری، قتل، دزدی، غصب، بخل، معصیّت، تحقیر، سخر، کینه، تجسّس، سوءظن و افترا، استبداد به رأی، غیبت، حمیت و تعصب و انتقامجویی جاهلی، نقض عهد و پیمان، منع ماعون و ...).
د: دفاع از آگاهی و عقلانیّت، حق و عدالت و نصفت و برابری
(مثل مخالفت با جهالت، بیخبری، تقلید کورکورانه از آبا و اجداد و شیوخ و اعاظم قبیله، تبعیض و بیعدالتی، کنز و ربا و استثمار، معاملات اجحاف آمیز، اکل مال یتیم، کمفروشی و بخس اشیاء ناس، سلب حقوق زنان، دست به دست شدن ثروت در میان تجّار معدود، اسراف و هوسرانی،... و دعوت به علم و تعقّل و تفکّر و استماع قول و اتّباع احسن و جدال نیکو، خدمت به خلق، دستگیری از بینوایان و اطعام طعام، شهادت به حق، دفاع از مظلومین، اصلاح ذات البین، عمل به عرف پسندیده و معروف، آباد کردن زمین، کار و تلاش و اشتغال مفید و سازنده، تدبیر معاش، ایجاد ثروت و زدودن فقر، تکافل جمعی، قراردادهای اجتماعی و همزیستی مسالمت آمیز، ضرورت دفاع
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 270 عادلانه از حقوق خود ضمن تأکید بر صلح و سلم و ...)
هـ: تأیید هر چه از آداب و رسوم و عادات و قواعد و عرف و شرع خوب و مفید که در میان عرب بود، ضمن انجام پارهای اصلاحات لازم در آنها و تعالی بخشیدن به قالب و محتوای آنها.
(مثل تأکید بر نماز، روزه، حجّ، قربانی، حرمت قتال در ماه حرام، شورا، بعثت، مهر صداق و خیلی از احکام معاملاتی و مدنی و حقوقی و کیفری پیشین .... و مخالفت با آداب و عادات زیانبار مثل کهانت، سحر، فالگیری، نجوم احکامی، مفاخرات با خونخواهی جاهل، رحمی و مالکیت انحصاری بزرگان بر امکانات عمومی، زنده به گور کردن دختران، سنت خلیع و طرید که پسری را از حقوق فرزندی و ارث محروم میکردند و نیز بر عکس آن سنت پسر خواندگی، ظهار و سایر طلاقهای ظالمانه... و تلاش در جهت تعدیل و حلّ تدریجی مسائلی مثل تعددّ زوجات، بردهداری و مردسالاری و ...)
دوم
در کمون این نهضت اصلاح طلب دینی مثل هر نهضت اجتماعی دیگر، آفات و تهدیدهایی بود که مشخصاً پس از پیامبر بروز کرد. بخصوص که آن حضرت، افزون بر انجام وظیفۀ دعوت و نبوّت، به دلیل شرایطی مساعد که در یثرب فراهم آمد، مطابق مقتضیات و طبق عرف سالم و مترقی سیاسی آن روز (بیعت، شورا و امارت و ...) برای خدمت به مردم و احقاق حق و اجرای عدالت، قدرت سیاسی را نیز بر عهده گرفته بود.
بلافاصله پس از رحلت رسول خدا(ص)، انحصارطلبیها، قدرتطلبیها و تعصبات گروهی، قبیلهای و تیرهای (مانند مهاجر و انصار، عدنانی و قحطانی و ...) به صورت «منّا الامیر»، «منّا الامیر» سر باز کرد و آشکارا بروز یافت. درست است که یک وقتی اینان برای نیل به هدف و مقاصد مشترک با هم متحد و یکدل و همبسته بودند و پس از رحلت نیز احیاناً در میانشان کسانی وجود داشت که دلشان برای اتحاد و تعقیب اهداف والای بعثت، میتپید ولی جاهطلبی، تنگنظری، ریاستطلبی، میل به قبضۀ بیشتر قدرت سیاسی و تفوّق و حتّی چیرگی گروهی- صنفی و طبقاتی بر گروههای دیگر، آثار نامبارک خودش را نشان داد.
در اثنای استحالۀ نهضت آرمانخواه توحید به نظام خلافت و «امپراتوری اسلامی»، به تدریج از میان دستاندرکاران نهضت، «طبقهای جدید» در حال شکلگیری بود که روز به روز، عطش بیمار گونۀ دنیاپرستی، مالدوستی، ریاستطلبی، سلطهجویی، چنگ انداختن انحصاری بر ثروت اقتصادی و
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 271 قدرت سیاسی جامعه، در آن طبقه، فزونی و حدّت و شدّت مییافت.
از وقتی که در زمان خلیفۀ دوم به دارندگان سابقۀ انقلابی (مثل هجرت و جهاد و ....) سهم و حقوق و امتیازات ویژه منظور گردید و با گسترش بیرویۀ این امتیازات در دورۀ خلیفۀ سوم، امکانات عمومی به صورتی نابرابر توزیع شد. ثروتی هنگفت که توسط فتوحات نظامی و غنایم جنگی، خصوصاً ثروت از طریق مبادلۀ زمینهای مفتوح العنوة! وارد جامعه میشد و ستمگران گروههای متنفّذ تاجر پیشه گردید. طلحه، مروان، اشعث بن قیس و دیگران از راه معاوضۀ زمین، به مالکان بزرگ تبدیل شدند. خلیفۀ سوم کاخ ساخت و به تجمّل و مالاندوزی گرایید. نقدینگی عمومی را با ارقام کلان در اختیار خویشاوندانش همچون حکم بن عاص و ...-بی حساب و کتاب- قرار داد. مرض مالاندوزی در میان صحابۀ پیغمبر و دستاندرکاران انقلاب به رهبری آن حضرت، واگیر و شایع شد.
بنا به پارهای گزارشهای تاریخی، عثمان برای نخستین بار خانه از سنگ و آهک و چوب ساج و مرمر بالا برد و اموال منقول و غیر منقول (باغها و چشمهها و...) فراوانی اندوخت و پس از خود، داراییای هنگفت به ارث گذاشت. (هزاران دینار نقد، همچنین اسبان و شتران فراوان و املاکی در وادی القری و حنین و نقاط دیگر). زیدبن ثابت (کاتب قرآن و مشاور امور استنساخ قرآن ابوبکر و عمر و عثمان) آن قدر طلا و نقره جمع کرده بود که تبر از عهدۀ شکستن آنها برنمیآمد.
چارپایان و شتران باری و سواری و اسبهای عبدالرحمان بن عوف، از هزاران رأس میگذاشت. طلحه بن عبدالله صدها کنیزک و غلام داشت. او در کوفه با گچ و آجر و ساج خانه ساخت (این خانه تا چند قرن باقی بود و مورّخان بعدی در کتابها از آن سخن گفتهاند.) درآمد روزانهاش از زمینهای خود در عراق، هزار هزار دینار بود و این غیر از بخشهای دیگر دارایی او (هزار اسب و ...) بود. پس از مرگش ثروتی چند میلیون دیناری از او به جای ماند.
زبیر بن عوام در مصر و بصره و کوفه و اسکندریه و دیگر شهرها خانههای مجلل بنا کرد. خانۀ او در بصره نیز مثل خانۀ طلحه در کوفه، تا چند قرن باقی و معروف بود. از او نیز هزاران دینار، ثروت و نیز اموال هنگفت دیگر (از هزار اسب و جز آن ) باقی ماند.
هم در دورۀ عثمان بود که معاویه پسر ابوسفیان – مظهر اشرافیت مزوّر، فرصتطلب، داعیهدار قدرت و ثروت و تهی از آرمان عدالت –با تشکیلات اشرافی، پلیسی، امنیتی، و تبلیغاتی خاصّ خود،
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 272 در شام تحکیم گردید.
وضع معاویه (تازه، در زمان خلیفۀ دوم) به گونهای گشته بود که او، وی را به عنوان «کسری العرب» (شاهنشاه تازه به دوران رسیده با عبا و قبا و ردای عربی) یاد کرد. دستگاه معاویه از جهت تجملات، تقلیدی جاهلانه و منحطتر از حکومت روم بود. با این تفاوت که اهل حدیث (امثال مسرة بن جندبها) در جوار قدرت او و از قبیل ترشحات اقتصادی دربار او، مرتّب «قال الله» و «عن النبی(ص)» میکردند، آیه میخواندند، حدیث و روایت میساختند. باری اسلام وسیلهای برای توجیه قدرت و ریاست و کسب ثروت و بدست آوردن و حفظ حکومت شده بود.
در یک سوی قلمرو پهناور اسلامی، علی(ع) نمونۀ برجستۀ آرمانخواهی و مردمپروری و طالب جدّی عدالت، عرفان، معنویّت و آزادی، به وسیلۀ تندروهای جزماندیش، مقدسمآب و متعصب، در مسجد مضروب گشته، به شهادت میرسد و در آن سوی دیگر، مسلمانان در شام میگویند: «فرزند ابوطالب را با مسجد چه کار بود.» با این همه ارتباطات و اطلاعات که در دنیای کنونی، در دسترس مردمان است، شاهدیم که تا چه اندازه، حقایق، قلب و وارونه میشود، پس بنگرید که در آن دوره و زمانه، چه وضعی بود. حسن بن علی(ع) در مقابل قدرت پولی و تبلیغات معاویه (حاتم بخشی او از بیتالمال و رشوه دادن به سران قبایل و گروهها و...) و دستگاه پلیسی و جاسوسی وی و چیرگی قدرت و تفوّق نظامیش شکست خورد و به متارکۀ جنگ معاهده ناگزیر شد. در این معاهده آمده بود که معاویه به کتاب خدا و سنّت پیامبر و سیرت خلفای راشدین حکم راند، کسی را ولیعهد خود نکند و پس از او کار با شوراست و همۀ مردم و از جمله پیروان علی باید همه جا در امن و امان باشند. (هذا ما صلح علیه حسن بن علی ابی طالب معاویة بن ابی سفیان صالحه علی ان یعمل فیهم بکتاب الله و سنة رسوله محمد(ص) و سیرة الخلفأ الراشدین و لیس لمعاویه بن ابی سفیان ان یعهد لاحد من... بعده عهداً بل یکون الامر من بعده شوری بین المسلمین و علی ان الناس امنون حیث کانوا من ارض الله فی شامهم و عراقهم و حجاز هم و یمنهم و علی ان اصحاب علی و شیعه امنون علی انفسهم و اموالهم و نسائهم و اولادهم).
اینک سال 41(چهل و یک) هجری است. هنوز یک نسل از فوت رسول خدا(ص) نگذشته ؛ معاویه حاکم الهی، خلیفۀ پیامبر و امیرالمؤمنین است. امپراتوری اسلامی وسعت مییابد. فتوحات بیشتر میشود، بر منارهها بانک اذان میپیچد، قرآنها استنساخ میگردد، احادیث پیغمبر، نقل مجالس و محافل است. امّا روز به روز، عدالت و معنویتها ؛ گم، نابرابریها و دنیاپرستی؛ افزون، حقوق و
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 273 آزادیها؛ سلب، میثاقها؛ شکسته، زبانها؛ بسته، نفسها؛ حبس، خفقان و ترس همه جا مستولی و آرمانها فراموش میشود. ابوذرها مبغوض و مطرود گشته، سلمانها و عمارها در میان نسل خود غریبانه مانده و رفتهاند. حجرها کشته شدهاند. بر منبر مساجد، رسماً به علی ناسزا میگویند. روز به روز فاصله بین دستگاه سیاسی و مردم هر چه بیشتر میشود. نگهبانان مسلح موقع رفتن معاویه به مسجد او را در میان میگیرند، خصوصاً پس از سؤ قصد، مقصورهای در مسجد برایش درست کردهاند که در درون آن امامت و پیشنمازی میکند.
معاویه در نیمه دوم قدرت مطلقۀ خود، مثل بیشتر حاکمان مطلق العنان، به اوج خودکامگی، سرکشی و طغیان رسید، با صحنه سازیها و قدرت پولی خود و تبلیغات و توجیهات وابستگانش و ترتیب دادن مجالس سخنرانیها، یزید را خلیفۀ پس از خود، اعلام میکند (برای مثال ابن شعبه حاکم کوفه برای حفظ موقعیت خود در این زمینه میکوشد) یک بار دیگر، مثل همیشه، «اجماع سکوت» پدید میآید. عقل معاش و جزئینگر اکثر مردم، مصلحت چند روزۀ مادّی و تکلیف! خود در آن میبینند که «باری به هر جهت» بگویند، بیتفاوتی گزینند، «شتر دیدی ندیدی» کنند و حساسیتی نشان ندهند. بیشتر به خوشامد حکام وقت فکر کنند تا رضایت حق. (الناس علی دین ملوکهم، الناس ابناء الدنیا و ...) به تعبیر حسین بن علی(ع) مردمان بندگان دنیایند و دین لقلقۀ زبانشان است. تا زمانی که معایش آنها به وسیلۀ دین میگردد، از دین دم میزنند و چون آزمونی سخت پیش میآید، چه اندک شود دینداران واقعی! (ان النّاس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه مادّرت معائشهم فاذا محصّوا بالبلأ قلّ الدیانون) چنین است که معاویه از عموم مردم برای یزید بیعت میگیرد و چون احنف بن قیس ساکت است. از او میپرسد: چرا تو سخن نمیگویی؟ پاسخ میدهد: «اگر حق بگویم تو را میآزارم و اگر باطل بگویم خلاف رضای خداست.»
همه جا از فضایل و خصال و هنرهای یزید سخن میرود. تبلیغات، منبر و خطابۀ رسمی حکومتی، نقاشی زیبایی از شخصیت او برای اهل ایمان رسم کرده و زمینهها کاملاً فراهم است.
سوم
معاویه اینک به تعبیر جاحظ، در اوج استبداد و تکرأیی و مطلقگی است.(... استبدّ علی بقیّة الشوری و علی جماعة المسلمین من الانصار و المهاجرین ). دو سال پیش از مرگ معاویه، حسین بن علی(ع) در منا با کسانی از شهرها و قبایل مختلف به آنجا آمده بودند، سخن میگوید. آنها را نسبت به وضع موجود آگاه میسازد و میخواهد که برگردند و حرف بزنند، دعوت به حق کنند. در اینجا،
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 274 سرور آزادگان جملهای دارد که شاید بتوان از شمیم آن، رایحۀ معطر همۀ مرام او را استشمام کرد: «فانی اخاف ان یندرس هذا الحق و یذهب» (من میترسم با وضعی که پیش آمده، خصوصاً با فراهم شدن قدرت برای یزید، حقیقت و جوهر خواستمانهای قرآن و بعثت، به طور کلّی کهنه و مندرس شده، از بین برود.)
در سال 60 هجری معاویه میمیرد و یزید رسماً بر اریکه قدرت تکیه میزند. این در حالی است که «نسل اوّل انقلاب» جز معدودی، در چرخۀ آلودۀ دنیاپرستی و سوداگری بازرگانی افتاده و حاضرند مصلحت حقیر مادی را بر حقیقتهای غایی و اخروی ترجیح دهند و توجیه شرعی کنند، به نرخ روز بیندیشند و برای حفظ قدرت و ریاست و موقعیت و یا حتی حفظ آرامش و راحت خیال خود، در مقابل ستم و حقکشی و انحراف از هدفها و میثاقها و اصول، حساسیت نشان ندهند و از کنار مسائل سرنوشتساز اجتماعی، با بیدردی و بیتفاوتی رد شوند.
«نسل دوم» نیز تازه به دوران رسیده و جوانند. اسلام را در این اواخر و در جامعهای آموختهاند که سخت تحت نفوذ تبلیغات معاویه و دستگاه تعلیم و تربیت و حدیث گویی، و خیل فقها، قاریان و مفسران قرآن و مبلغان دینی وابسته به اوست. تجربهای عینی و ملموس ندارند و فاقد حافظۀ تاریخی هستند. اطلاعاتشان در حدّ گفتهها و شنیدهها و روایتها(آن هم از راویان رسمی و حکومتی) است نه مشاهدات و یافتهها و خاطرههای زنده و جاندار و مستقیم. اصولاً وقتی نسل اول که شاهدان عینی نهضت و مبارزه و هجرت و جهاد و شهادت بودند، چنان گرفتار دنیاپرستی و مادّیت و بیتوجهی به مبدأ و معاد باشند، پیداست که نسل دوم از آنان چه میآموزند و اسلام را چگونه میشناسند. اینان سرخورده، وازده و نوعاً از روح توحید و دینداری، و خواستمان اصلی و درونمایۀ نهضت و دعوت پیغمبر، و حقایق و واقعیّتهای تاریخ چند دهه پیش، بیخبرند.
یزید، اینک تنها به تک چهرههای معدود میاندیشد که ممکن است برای او مشکل ایجاد کنند. از اینان نیز کسانی مثل عبدالله بن عمر که با بیعت گرفتن معاویه برای یزید مخالفت کرده بود (فان هذه الخلافة لیست بهر قلیه و لا کسرویة یتوارثها الابناء عن الابأ...) اهل معارضۀ جدی سیاسی نیستند، از بابت عبدالله بن زبیر نیز چندان احساس خطر نمیکند، اما از جانب حسین بن علی(ع) نگران است و نگرانیش بجاست.
حسین با یزید بیعت نکرد. استاندار یزید در مدینه او را احضار کرد ولی حسین با رشادت و شجاعت تمام، نظر خود را مبنی بر عدم صلاحیت یزید برای حکمرانی صریحاً اعلام نمود. از اینجا بود
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 275 که فعالیّت شدید دستگاه حکومت برای از جلو برداشتن حسین بن علی(ع) آغاز گردید. وقتی به مجموعۀ جریانات[حرکت حسین بن علی از مدینه به مکه و دریافت نامههایی از کوفه (گویا متجاوز از 100 نامه) و اعزام نماینده و سپس عزیمت به سوی آنجا، خطابههائی که در اثنای عزیمت و در طول راه داشت، و سپس منصوب شدن عبیدالله بن زید حاکم خودکامه توسط یزید به استانداری کوفه و کشتن مسلم و ایجاد خفقان در آنجا و گسیل لشگری عظیم برای محاصرۀ حسین در میان راه (جهت گرفتن بیعت از او در صورت امتناع، کشتن او)] بدقت مینگریم، در یک سو حکومتی را شاهدیم که:
1 – مذهبی است و مدّعی جانشینی پیامبر و تداوم راه او و رسالت اوست. دستگاه حکومت پر از فقها، محدثین و قاریان است.
2- منتخب مردم نیست و بر آمده از شورا و مشارکت همگانی و مورد رضایت آنها و حاصل توافق همه گروههای اجتماعی نیست، بلکه با صحنهسازی و تطمیع و تهدید و ارعاب، و با اجماع سکوت، شکل گرفته است. کارها منحصراً به دست حزب و خاندان اشرافی بنیامیه و دلبستگانش افتاده است.
3- خودکامه و استبدادی است.
4- ستمگرانه و جابرانه و تهی از داد و عدالت است.
5- آرای منفی و مخالفان خود را تحمل نمیکند. آنها را تجسس و تعقیب میکند، آزار و شکنجه میدهد و میکشد.
و...
و از سوی دیگر انسانی را شاهدیم که:
1- به عنوان فردی از جامعه، این حق را برای خود قایل است که اجماع سکوت را بشکند و حقیقتی را که به غفلت یا تغافل سپرده میشود، با اخلاص عمل و عبودیت به حقّ و عظمت روح و شجاعتی که دارد، بیان کند.
2- باز به عنوان فردی از جامعه این حق را به خود میدهد که به حاکمی که ظاهراً، خیلیها، حتی کسانی از بزرگان و نخبگان قوم، رأی مثبت دادهاند، رأی منفی بدهد.
3- رأی منفی و مخالفت او از روی اصلاحطلبی است و نه فتنهجویی و جاهطلبی. (لم اخرج اشراً و لابطراً و لا مفسداً و لا ظالماً منها خرجت لطلب الاصلاح...) صلاح دنیا و آخرت مردم را در
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 276 این میبیند که کسی مثل یزید در مسند حکمرانی نباشد و به روشی مثل آنچه معاویه با نقض عرف پسندیده و میثاقهای اجتماعی انجام داد، برای مردم در امر حکومت، تعیین تکلیف نشود.
4- پس از تسلط ابنزیاد بر کوفه و محاصره شدن حسین(ع) توسط سپاه اعزامی از جانب او، حضرت اصرار بر جنگ و درگیری مسلحانه با حکومت نداشت، بلکه در امر حکومت به بیعت آزادانه و آگاهانه مردم و قراردادهای اجتماعی مسالمتآمیز و اقدام قانونی و عرفی معتقد است. چنین نیست که بخواهد هر طوری که شده با یزید و افراد او بجنگد و خود را بر مردم تحمیل نماید، (مثل کودتاگران) بلکه تنها میخواهد این حق و آزادی را به او بدهند که بیعت نکند و رأی منفی و مخالف داشته باشد و در جامعه، صرف نظر از این که چه ایده و عقیدهای دارد، حق حیات داشته باشد.
5- زیر بار ذلت نمیرود وقتی او در میان مرگ و یا تمکین اجباری به ستمگران و بیعت با یزید (علیرغم رأی و نظرش) قرار میدهند، مرگ با عزت و آزادمردانه اختیار میکند و آن را چونان گردنبندی بر سینۀ دختری جوان میبیند و کرامت انسانی خویش را نمیآلاید و حیات را فراسوی عمر محدود دنیوی و در مقیاس ابدیت مینگرد.
6- برای دفاع از حق و شهادت بدان، برای ایجاد تغییراتی ساختاری در جامعه، که به صلاح دنیا و آخرت مردمان است، برای مبارزه با جور و ستم و قانونشکنی میثاق، از رفاه عادی خود، زن و فرزند و خانواده و نزدیکترین بستگان و دوستان میگذرد و آن همه مصائب و شکنجهها و کشتهشدن و اسارت و غارت و اهانت نسبت به خود و آنها را پذیرا میشود.
7- در برخورد با همراهان و انصار کرام خود با روح بلندنظری و آزادمنشی، آنان را در انتخاب راه و تصمیم تا آخرین مراحل، صاحب اختیار و انتخابگر و آزاد میداند و کسی را به جبر و تکلّف با خود همراه نمیسازد.
و...
این است که فرهنگ تابناک عاشورا بر تارک تاریخ اسلام و انسان میدرخشد. فرهنگ عاشورا، مضمون سرشار اخلاقی، معنوی، اجتماعی و سیاسی دارد. حسین آموزگار صمیمی و بزرگ انسانهاست. کربلا تابلوی سرخ درسی اوست.
پارهای از عناوین درسی چنین است:
اصلاحطلبی، استبدادستیزی، آزادگی، رشادت و شجاعت، صراحت و صمیمیت و
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 277 حقیقتگویی، عزّت و کرامت، اخلاص عبودیت حق تعالی، دفاع از اخلاق و فضیلت انسانی، شهادت به حق و حقیقت با بذل جان و نثار خون، صبر و بردباری در راه حق، ایثار و از جان گذشتگی در راه اصلاح دنیا و آخرت مردمان، شبنمی غرقه در دریا، توحید عملی و فنای فی الله، شهود و شهادت حق، مبارزه با ظلم و حق کشی، دفاع از میثاقها و قراردادهای اجتماعی، آرمانخواهی، مشارکت و مساهمت صمیمانه در سرنوشت جامعه، درد انسانیّت، حضور فعّال در صحنههای سیاسی، عظمت روح، عرفان و معنویت مثبت و خلّاق اجتماعی، درک ابدیّت و ماندگاری انسان، حساسیت اجتماعی نسبت به نقض قانون و تخلف از اصول و خواستمانها و آرمانهای اصیل، جلوه بخشندگان عمر، شکوه سخاوت و داد و دهش، مایه گذاشتن برای خیر و مصلحت و تعالی مردم، استقلال فکر، نگرش انتقادی به امور، ژرفبینی، شکستن اجماع سکوت، بلند کردن و دست و طرح مساله، توجه به روح و درونمایۀ اسلام و خواستمانهای اصلی آن و نه فرع و ظواهر رایج (افشای چهره مذهب تخدیر و تزویر) احترام به شور و مشارکت واقعی و لزوم رضایت و وفاق راستین اجتماعی در امر حکومت.
این درسها را حسین(ع) از طریق پدرش علی(ع) از جوهریات نهضت توحید و از دورنمایۀ قرآن و سیرۀ رسول خدا(ص) مشق گرفته بود و با اندکی تأمّل در خواستمانهای نهضت پیامبر که در آغاز این گفتار آمد، مقایسۀ آن با نهضت حسینی این حقیقت آشکار میشود.
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 278