خاطراتی از حوزه و تدریس
در جمع روحانیون و طلاب حوزه علمیه نجف
تاریخ: 6 / 7 / 56
در آن ایام جوانی، یک روز ما دیدیم دو ـ سه تا از این طلبه ها آمدند (که البته آن وقت هم اعوجاج داشتند اما این حرفها خیلی پیدا نشده بود) یک چیز تازه ای آورده بودند، گفتند: ما یک چیز تازه ای فهمیدیم؛ گویا آن عبارت از این است که قیامت همینجا[ست ]؛ هر چه هست همین است؛ اینکه قیامت است همین است. همینجا جزاست و همینجا، هر که هر چه هست؛ ختم می شود به همین. حیاتْ یک حیات حیوانی است و وقتی مُرد تمام است، مابقی اش همینجاست دیگر. نمی گفت قیامت را قبول ندارم، می گفت قیامت اینجاست. نه اینکه اصل آیات قیامت را من قبول ندارم، می گفت آیات قیامت هم مقصود همینجاست.
صحیفه امام؛ ج3، ص222 ـ 223
* * *
کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 28 دیدار با نمایندگان ایلات زراسوند بختیاری و اعضای پادگانهای فارس
تاریخ: 19 / 2 / 58
من در همین مدرسه فیضیه ـ که حوزه ای آن وقت داشتم ... ـ یک روز آمدم دیدم یک نفر هست! گفتم که چه شده؟ گفت همه این طلبه ها قبل از آفتاب از ترس پاسبانها فرار کرده اند توی باغات. صبح که می شد قبل از آفتاب، این طلبه های اهل علم باید فرار کنند بروند در باغات؛ و شب برگردند توی حجره هایشان! آخر شب برگردند توی حجره هایشان. شما نمی دانید که به ما چه گذشت در این زمانها. ما نمی توانیم [همه آن را بیان کنیم ].
من در مدرسه «دار الشفا» حجره داشتم. رفقای ما یک عده ای بودند خوب، آنجا مجتمع می شدند و می نشستند و درد دل می کردند. چند روز که این اجتماع بود یک شخصی آمد ـ که خدا از او بگذرد ـ آمد نشست آنجا و گفت که خوب است که اینجا اجتماع نکنید؛ که ... با ملایمت گفت. رفقا هم با شوخی با او صحبت کردند و رفت. فردا یک نفر کارآگاه آمد ایستاد دم در، گفت که آقایان اینجا نباید باشند، اگر باشند چه خواهد شد. که از فردا ... چند نفر جمعیت، هفت ـ هشت نفر بود؛ اجتماعی نبود، ما نتوانستیم این پنج ـ شش نفر، هفت ـ هشت نفری که بودیم در مدرسه دار الشفا، در آن حجره بمانیم. صبح که می شد، یواش می رفتیم در منزل یکی از آقایان آنجا ـ یا مثلاً دوره آنجا ـ مجتمع می شدیم و با هم درد دل می کردیم. به همه بد گذشت و سخت گذشت .
صحیفه امام؛ ج7، ص228 ـ 229
* * *
در جمع دانشجویان دانشکده پلیس تهران
تاریخ: 21 / 3 / 58
رضا خان که آمد، بعد از چندی که ابتدائاً به صورت یک مسلمان و یک آدم مثلاً
کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 29 ملی و اینها آمد، وقتی که پایه های حکومتش محکم شد، اول حمله ای که کرد به روحانیین کرد، اینها را از همه طرف از هر طرفی کوبید. به طوری که من در مدرسه فیضیه یک جلسه درس داشتم؛ یک روز که رفتم دیدم یک نفر است! گفتم چطور؟ گفت که همه شان فرار کردند! قبل از آفتاب از مدرسه و از حجره ها فرار می کردند؛ و آخر شب برمی گشتند منزل، برای اینکه نمی توانستند. پلیس می آمد و می گرفت می بردشان، یا لباسشان را می کند؛ یا التزام از ایشان می گرفت؛ حبسشان می کرد.
صحیفه امام؛ ج8، ص94
* * *
در جمع کارکنان نیروی هوایی
تاریخ: 25 / 3 / 58
خدا رحمت کند مرحوم فیض قمی ـ رضوانالله علیه ـ را، توی همین مدرسه فیضیه، نزدیک اینجایی که حوض بود، زمان رضا خان، فرمودند به من که چه عیبی دارد، خوب اینها می خواهند صالح را از غیر صالح جدا کنند. ـ می خواستند امتحان بکنند و آن امتحانهایی که می خواستند بکنند و روحانیت را از بین ببرند ـ ایشان باورشان آمده بود؛ می فرمود که خوب، اینها می خواهند صالحها را کنار بگذارند باشد، بدها را بفرستند. من عرض کردم آقا، اینها از صالح می ترسند! اینها از روحانی صالح می ترسند؛ از بدش چه ترسی دارند؟
صحیفه امام؛ ج8، ص177
* * *
دیدار با اعضای کمیسیونهای داخلی و خارجی مجلس شورای اسلامی
تاریخ: 14 / 8 / 62
در مسائل، ملایمت و جهت رحمت بیشتر از جهت خشونت تأثیر می کند.
کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 30 من در زمان اختناق رضا خانی وقتی در مدرسه فیضیه صحبت می کردم، آن گاه که از جهنم و عذاب الهی بحث می کردم همه خشکشان می زد، ولی وقتی از رحمت حرف می زدم می دیدم که دلها نرم می شود و اشکها سرازیر می گردد و این تأثیر رحمت است. با ملایمت انسان بهتر می تواند مسائل را حل کند تا شدت.
صحیفه امام؛ ج18، ص 202
* * *
پیام به روحانیون، مراجع، مدرسین، طلاب و ...(منشور روحانیت)
تاریخ: 3 / 12 / 67
در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفی از کوزه ای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه می گفتم. تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه می یافت، وضع روحانیت و حوزه ها، وضع کلیساهای قرون وسطی می شد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعی حوزه ها را حفظ نمود.
صحیفه امام؛ ج21، ص279
* * *
کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 31