گفتار دوم: سید مصطفی خمینی و قیام 15 خرداد 1342
چنان که در گفتار اول اشاره شد، سید مصطفی با فعالیتهای سیاسی آشنایی داشت و به صورت جزئی قبل از نهضت امام خمینی آن را شروع کرده بود؛ اما این فعالیتها چندان قابل توجه نبود که در گزارشها بیاید. وی از سال 1342 و بویژه از 15 خرداد 1342 به طور جدی و همه جانبه وارد نهضت شد و تا پایان حیاتش، لحظه ای از آن دور نماند و در تمام فراز و فرودهای نهضت، انقلاب و رهبرش را با تمام وجود یاری کرد.
قیام پانزده خرداد 1342 سرآغاز جدّی یکی از بزرگترین رخدادها؛ یعنی انقلاب اسلامی در تاریخ ایران می باشد. ریشه ها و علل آن، ارتباط نزدیکی با برنامه ها و سیاستهای حکومت پهلوی داشت در واقع واکنشی عملی به آن سیاستها و برنامه ها بود. از طرف دیگر، بیانگر آمال و خواست مردم مسلمان ایران، به رهبری امام خمینی(س) بود. تاریخ ایران در دورۀ پهلوی اول و دوم، شاهد استقرار حکومتی تک صدایی و استبدادی با تمام الزامات و ابزارهای آن گرچه این استبداد، بنا به دلایل تاریخی در مقاطعی با سستی روبرو شد؛ اما با پیروزی کودتای امریکایی ـ انگلیسی در 28 مرداد 1332، که می توان آن را بنیانگذاری مجدد سلسله پهلوی نامید ـ حکومت پهلوی مجدداً به استقرار و تثبیت نظام سیاسی دیکتاتوری پرداخت و تلاش کرد یک نظام سیاسی و حزبی یک صدا پدید آورد. دیری نگذشت که دموکراتها به رهبری «جان اف کندی»، در انتخابات ریاست جمهوری امریکا پیروز شدند و بر اساس دکترین خود، اصلاحات را در قالب فضای باز سیاسی، برای جلوگیری از قیامهای مردمی در کشورهای جهان سوم ـ که احتمال سرنگونی حکومتهای وابسته به بلوک غرب و مشخصاً امریکا را می توانست در پی داشته باشد ـ به انجام رساندند. رژیم سیاسی ایران نیز یکی از این حکومتها بود که می بایستی اصلاحاتی را با همان انگیزه و هدف انجام دهد. این اصلاحات با عنوان «انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و مردم» که به طور فراگیر تمام ابعاد زندگی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران را در بر می گرفت، فرصت ظهور و تجلی یافت.
کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله سید مصطفی خمینیصفحه 49 از ابتدای این سیاست، با توجه به نقش بیگانگان در طرح و اجرای آن و مخالفت عملی آن با عقاید و باورهای ریشه ای، مذهبی و فرهنگی مردم ایران با واکنشهای اعتراض آمیز و انتقادی مردم، بویژه روحانیون مواجه گردید. امام خمینی(س)، برجسته ترین رهبر حرکتهای معترض و مخالف اصلاحات امریکایی در ایران بودند که از جریان تصویبنامه لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی وارد صحنه شده بودند. گرچه رژیم پهلوی نیز اصلاحات را تغییرناپذیر و بطور قطعی امکانپذیر اعلام کرد و به سرکوبی مخالفان پرداخت که روشن ترین آن، واقعه مدرسه فیضیه قم و مدرسه طالبیه تبریز در دوم فروردین 1342 بود؛ اما نتوانست نتیجه دلخواه را بگیرد و این حرکتها بتدریج نهادینه و به جریانی عمده تبدیل شد که تا پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 تداوم یافت.
واقعۀ 15 خرداد 1342 در واقع، ادامه تسلسل مخالفت روحانیون و مراجع با اصلاحات و روشهای سرکوبگرانه رژیم پهلوی بود. بدین ترتیب که روحانیون فرا رسیدن ایام محرّم آن سال را فرصتی مناسب برای تبلیغات علیه برنامه ها و سیاستهای محمدرضا پهلوی دانسته و با ترتیب جلسات، انجام مکاتبات و صدور اعلامیه هایی ارتباط بین خود و مردم را گسترش داده و خود را مهیّا می ساختند؛ البته حکومت نیز در کنترل این فعالیتها سعی تمام و کاملی داشت. بدین منظور در ماه محرّم، خطاب به وعاظ و روحانیون اعلام و به آنها الزام کرد که در سخنرانیهای ایام محرّم در محافل و مجالس از بیان سه مطلب خودداری کنند: اول؛ علیه شخص اول مملکت سخن نگویند؛ دوم؛ علیه اسرائیل مطلبی گفته نشود؛ سوم؛ مرتب به مردم نگویند که اسلام در خطر است.
با تمام تلاشهای ساواک و سایر اشخاص و سازمانها، روحانیون موفق به بسیج نیرو، بویژه سازماندهی وعّاظ و روحانیون برای ایام محرم گردیدند. در یکی از گزارشهای ساواک در تاریخ 31 / 2 / 1342 که چند روز مانده بود تا ماه محرّم شروع شود؛ چنین آمده است:
کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله سید مصطفی خمینیصفحه 50 برابر اطلاع حاصله، عده زیادی از طلاب برای سخنرانی در ماه محرّم و صفر و فعالیت و تنقید علیه دولت از طرف مقامات روحانی به شهرستانهای ایران فرستاده شده. عده ای از آنها حامل عکس آیت الله خمینی(س) می باشند.
علیهذا در صورت استقرار اراده عالی، چنانچه به ساواکهای تابعه دستور داده شود، از رفتن منبر و سخنرانی افراد ناشناس تازه وارد به طور کلی جلوگیری گردد، بی نهایت مؤثر خواهد بود.
پس از شروع ایام عزاداری محرّم، وعّاظ و روحانیون به سخنرانی و وعظ پرداختند. امام خمینی(س) نیز در حین سخنرانیهای پس از نماز، علیه هیأت حاکمه و رژیم پهلوی، صحبت می کردند. در اماکن مذهبی و دانشگاهی نیز اعلامیه های امام خمینی(س) مبنی بر در خطر قرار گرفتن اسلام و لزوم دفاع از آن و تبلیغ علیه هیأت حاکمه پخش و یا بر دیوارها از جمله؛ در دانشگاه تهران نصب می شد. در این میان همه تلاشهای ارگانهای انتظامی و امنیتی معطوف به ایام تاسوعاو عاشورا بود و بر اساس گزارش مورخه 31 / 2 / 1342 ساواک که نقل شد، طرحهای انتظامی و امنیتی متعددی در شهرهای مختلف از جمله؛ تهران و قم برای مقابله با تبلیغات روحانیون تدارک دیده بودند. به طور طبیعی در این روزها شایعات مختلفی بر له یا علیه روحانیون یا دولت نیز در بین عامه جاری بود. در یکی از گزارشهای اداره کل سوم ساواک در تاریخ 11 / 3 / 1342 در مورد فعالیت روحانیون و نقش امام خمینی(س) چنین آمده است:
گیرنده: مقامات ساواک به ترتیب سلسله مراتب
فرستنده: 333 (اداره بررسیها)
موضوع: اقدامات روحانیون
محترماً به عرض می رساند در هشت روز گذشته به مناسبت ایام محرّم در نقاط مختلف کشور، مجالس مذهبی و مراسم سوگواری برقرار گردیده و وعاظ و سایر مبلّغین مذهبی به وعظ و تبلیغ پرداخته اند که هنوز هم ادامه دارد. در چند روز اول ماه محرّم، اهل منبر حملات شدیدی علیه دولت به عمل نمی آوردند و فقط عده ای از
کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله سید مصطفی خمینیصفحه 51 آنان با کنایه و اشاره انتقاداتی می کردند؛ ولی پس از انتشار اعلامیه جدید آیت الله خمینی که در آن دستورهایی راجع به تشدید فعالیتهای تبلیغاتی برضد دولت داده شده است روش آنان تغییر یافته و در مجالس و محافل دینی با شدت، مردم را تحریک و علیه دولت، تبلیغ می نمایند.
در اعلامیه آیت الله خمینی(س) نوشته شده است زمانی که بدعتهایی در دین ظاهر می شود بر علما واجب است که علم خود را اظهار و حقایق را افشا نمایند؛ بنابراین در حال حاضر آنان وظیفه دارند که بدون ترس از حبس و ارعاب و تهدید؛ به تکلیف دینی خویش عمل نمایند. در این اعلامیه همچنین گفته شده است التزامی که مقامات انتظامی از وعّاظ می گیرند، قانونی نیست و التزام گیرندگان، مجرم می باشند. انتشار این اعلامیه، حتی روش آن عدّه از گویندگان مذهبی را نیز که کمتر وارد جنجالهای سیاسی می شدند؛ تغییر داده و چون خود را به موجب فتوای آیت الله خمینی(س) شرعاً مسئول می دانند شروع به انتقاد و تحریک کرده اند...
اطلاعات رسیده حاکی است که روحانیون مخالف در نظر دارند در ایام تاسوعا و عاشورا حداکثر استفاده را از اجتماعات مذهبی نموده، دست به تحریکات و حتی تظاهرات شدیدی بزنند...
بالاخره ایام تاسوعا و عاشورا فرا رسید. گزارشهای موجود حاکی است که در این دو روز اکثر وعاظ، روضه خوانها و سخنرانان مذهبی، بخشی از سخنان خود را به انتقاد و حمله به رژیم پهلوی و اعمال و عملکرد آن اختصاص دادند. در این روزها، جمعیتها، در دسته های چند صد نفری تا چند هزار نفری در شهرهای مختلف، بویژه در قم و تهران در نقاط مختلف شهر به راه افتادند و ضمن عزاداری، شعارهایی علیه حکومت پهلوی و در طرفداری از امام خمینی سر دادند.
امام خمینی(س) در ساعت 30 / 6 بعد از ظهر عاشورای سال 1383 ه . ق. (سیزدهم خرداد 1343 ه . ش.) در مدرسه فیضیه قم حاضر شدند و سخنرانی تاریخی خود را انجام دادند. در این روز؛ نیروهای امنیتی و انتظامی رژیم پهلوی در حالت آماده باش
کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله سید مصطفی خمینیصفحه 52 کامل بودند و احتمال هرگونه خطر برای امام و سرکوب مردم انتظار می رفت. این روز یکی از سخت ترین روزها برای حاج آقا مصطفی بود. بنا به گفته آیت الله محمدعلی گرامی، حاج آقا مصطفی به شدت نگران جان امام بود. امام بر خلاف روش منبریها ابتدا روضه خواندند و بعد صحبت کردند. ایشان پس از شرح رخداد دلخراش کربلا، حمله مأمورین حکومت پهلوی به مدرسه فیضیه در دوم فروردین سال 1342 را، به واقعه کربلا تشبیه نمودند که با شیون و گریه حاضران توأم گردید. ایشان سرکوب روحانیون و مردم در آن روز را به تحریک اسرائیل دانسته و رژیم پهلوی را دست نشاندۀ اسرائیل معرفی نمودند. آیت الله گرامی می گوید:
وقتی امام در میان صحبتهایشان از شاه سخن گفتند، حاج آقا مصطفی در حالت اضطراب به سر می برد و گویا برای جمعیت احساس خطر می کرد؛ بنابراین آقا مصطفی به من گفت: به آقا بگویید که سخنرانی را تمام کند... آقا مصطفی احتمال خطری می داد و ظاهراً، قبل از ورود امام به فیضیه حدود شانزده کامیون سرباز جلوی فیضیه از ماشینها پیاده شده و رژه رفته بودند.
امام خمینی بخش دیگری از سخنان خود را نیز به التزام و تعهد گرفتن ساواک از وعّاظ و روحانیون که از شاه و اسرائیل بدگویی نکنند و نگویند که اسلام در خطر است، اختصاص داده و به شدت آن را به باد انتقاد گرفت و محمدرضا پهلوی را از عوام فریبی و وابستگی به بیگانگان برحذر داشت.
بدین ترتیب تاسوعا و عاشورای سال 1342 در شهرهای مختلف ایران به صحنه انتقاد علنی از حکومت پهلوی و عملکرد آن تبدیل شد و روزهای یازدهم و دوازدهم محرّم نیز، در ادامه روزهای قبل به تظاهرات سیاسی مردم علیه رژیم پهلوی تبدیل گردید و شعارهایی به طرفداری از امام خمینی و علیه شاه و حکومتش سر داده شد. در روز یازدهم محرّم، دانشجویان دانشگاه تهران نیز به جمع تظاهرکنندگان پیوستند.
سخنان کوبنده و افشاگرانۀ روحانیون و وعّاظ بویژه امام خمینی(س) علیه رژیم پهلوی، به حیثیت شاه و حکومتش لطمه سختی زد و امام خمینی را به صورت رهبر
کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله سید مصطفی خمینیصفحه 53 مذهبی و سیاسی بلامنازعی در آورد. رژیم در واکنش به این رویدادها و به منظور تهدید و پایان دادن به تظاهرات، در صدد دستگیری امام خمینی و بسیاری از وعاظ و روحانیون برآمد.
بدین منظور سعی کردند که دستگیری امام خمینی در ساعتی از شبانه روز باشد که دسته های عزاداری پراکنده شده و مردم نیز در خانه های خودشان باشند؛ بنابراین مأموران نیمه شب دوازدهم محرّم برابر با 15 خرداد به دور از مشاهده مردم، منزل امام خمینی را به محاصره در آورده و بدون سر و صدا از دیوار خانه ایشان بالا رفته و وارد منزل شدند؛ اما امام خمینی به دلیل کثرت رفت و آمدهای مردم در ایام محرم و بویژه آن شب که مجلس روضه خوانی نیز داشتند، شبها را در منزل فرزندشان حاج آقا مصطفی که در نزدیکی منزل خودشان بود می خوابیدند و موقع ورود مأموران به خانۀ امام و ضرب و شتم کارکنان خانه، به خیال اینکه امام خمینی را مخفی نموده اند، سر و صدای زیادی ایجاد شد و زمانی که امام برای انجام نماز شب بیدار شده بودند، با شنیدن سر و صدای مأموران، فوراً لباس پوشیده و خود را به مأموران رسانده و فرمودند: «روح الله خمینی منم! چرا اینها را می زنید؟ این چه رفتار وحشیانه ای است؟ چرا مانند دزدان از دیوار به پایین می پرید؟» بدین ترتیب ایشان را دستگیر و بلافاصله به تهران منتقل کردند. در تهران ابتدا به باشگاه افسران بردند و در سلولی انفرادی زندانی کردند و ساعاتی بعد به پادگان قصر (بی سیم) انتقال داده و با صدور قرار بازداشت موقت، زندانی کردند.
امام خمینی شبهای محرّم در منزل آقا مصطفی می خوابیدند؛ بنابراین نخستین کسی که در جریان دستگیری ایشان قرار گرفت، حاج آقا مصطفی بود. او ابتدا سعی کرد که از بردن امام ممانعت کند، اما تلاش او بیفایده بود؛ زیرا مأموران او را تهدید کردند که اگر پیش بیاید، به سویش شلیک خواهند کرد. امام خمینی نیز وی را از آمدن نهی کردند و منع پدر او را منصرف کرد. سید مصطفی با مشاهده این وضعیت با تمام نیرو فریاد زد:
کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله سید مصطفی خمینیصفحه 54 «مردم! خمینی را بردند...» محمود بروجردی (داماد امام) در خاطرات خود از آن روزها، ضمن تأیید مطالب ذکر شده، یادآور می شود که سید مصطفی پس از دستگیری امام آرام و قرار نداشت و دنبال راه چاره بود و به نزدیکان می گفت: «چه باید کرد؟».
گرچه آقا مصطفی از ابتدای نهضت امام با ایشان و در کنار ایشان بود؛ ولی از این پس حضور وی در صحنه نهضت امام، وارد مرحله نوینی شد. از ساعات اولیه بامداد، مأموریت سنگین خود را در غیاب رهبر نهضت شروع کرد. محمود بروجردی که از نزدیک شاهد فعالیتهای او بود، در ادامه خاطراتش از آن روز، می گوید:
مردم گروه گروه جمع شدند و پس از ساعتی حاج آقا مصطفی، پیشاپیش مردم قم به طرف صحن مطهر [حضرت معصومه(س)] حرکت کردند. ساعت نُه صبح، صحن مطهر مملو از جمعیت شد. شعارهای مختلفی به گوش می رسید. از قبیل «یا مرگ یا خمینی!»، «خمینی بت شکن آزاد باید گردد!»، «ما مرجعمان را می خواهیم»... شهید حاج آقا مصطفی روبروی ایوان آیینه در صحن، روی یک منبر کوتاهی نشسته بود و مردم او را احاطه کرده بودند. تا اینکه، نیروهای نظامی از هوا و زمین در خیابانهای قم به مردم حمله کردند و رفت و آمدها به بیت آیت الله زنجانی برای تعیین تکلیف، مرتب ادامه داشت، تا اینکه یک نفر از مدرسین حوزه به نام حاج شیخ اسماعیل ملایری از طرف مراجع آمد و پیام داد که مردم به خانه ها بروند. تا دستور بعدی، حاج آقا مصطفی در اینجا با سخنانی همراه با شدت ناراحتی و گریه از مردم سپاسگزاری کرد و چنین بیان کرد: «من از شما مردم خوب و غیرتمند قم که به مناسبت بازداشت پدر پیرم اینهمه ناراحت و نگران هستید و این احساسات را ابراز می دارید، تشکر می کنم. این ادامۀ حضور شما در صحنه سبب می شود که پدرم، زودتر آزاد گردند و به خدمت شما بیایند».
با دستگیری امام خمینی(س) و در غیاب ایشان مسئولیت سنگینی بر دوش حاج آقا
کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله سید مصطفی خمینیصفحه 55 مصطفی ـ که فرزند ارشد بود و البته توان مدیریت و هدایت نهضت و ادارۀ بیت امام را داشت ـ نهاده شد و او نشان داد که مرد این میدان است و مصمم به پیمودن راه پدرش می باشد. از صبح روز پانزدهم خرداد، مردم قم و سایر شهرها، دست به اعتراض دامنه داری زدند. در تهران، دانشجویان دانشگاه تهران، کلاسها را تعطیل کردند و به تظاهرات مردم پیوستند. بارفروشان نیز از مرکز شهر به حرکت درآمده و به تظاهرکنندگان ملحق شدند. تظاهرکنندگان که لحظه به لحظه به تعدادشان افزوده می شد، درصدد اشغال مراکز مهم دولتی و حکومتی از قبیل کاخ مرمر، اداره رادیو، اداره تسلیحات ارتش و غیره بودند. بازاریان نیز با تعطیلی بازار و تجمّع در مساجد و یا با پیوستن به تظاهرکنندگان، اعتراض صریح خود را اعلام کردند. به طوری که بازار تهران و خیابانهای اطراف آن، به مرکز ثقل تظاهرات و در مجموع قیام 15 خرداد 1342 تبدیل شد و اعتصاب چهارده روزه ای در بازار تهران شکل گرفت.
در روز 15 خرداد که می توان گفت، کل ایران یکپارچه و یکصدا در واکنش به دستگیری امام خمینی(س) اعتراض داشت، سید مصطفی نیز، در قم که اکنون کانون قیام و نهضت بود، در کنار سایر طرفداران امام خمینی، به تحقق اهداف قیام پانزدهم خرداد کمک کرد. یکی از عمده ترین محورهای فعالیت ایشان در این روز، این بود که ضمن مشورت با افراد مختلف، سعی می کرد که مراجع وقت قم در این مسأله ساکت نباشند و واکنش نشان دهند. او افکار عمومی را نیز علیه اقدام رژیم پهلوی بر می انگیخت و در این راه موفق بود. حجت الاسلام محمدحسن تشیّع در این زمینه می گوید:
خطابه ها و سخنان محکم این عالم ربانی پس از بازداشت امام خمینی(س) به گونه ای بود که اغلب می گفتند: این آتش ظلم برانداز حاج آقا روح الله است که از درون حاج آقا مصطفی(ره) زبانه می کشد، تو گویی که این خود اوست، چنین داد سخن سر می دهد، انگار این صدای امام(س) است که دیوارهای ظلم را با طنین رسایش فرو می ریزد و این نبود، جز اینکه ایشان با درک عمیق از چند و چون نهضت اسلامی
کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله سید مصطفی خمینیصفحه 56 امام، به خوبی می دانست که چه باید بگوید و مردم را به کدامین جهت راهنما باشد.
پس از واقعه 15 خرداد 1342 و بازداشت امام خمینی(س)، مسئولیتهای گوناگونی پیش روی سید مصطفی خمینی قرار داشت؛ از یک سو می بایست که برای آزادی امام خمینی(س) تلاش کند، از سوی دیگر، شبکه نهضت اسلامی را فعال نگهدارد و بالاخره، مدیریت بیت امام را بر عهده گیرد. او اعلامیه هایی را تهیه کرده، برای روحانیون می فرستاد و دستورهای امام را که از داخل زندان به ترفندهای مختلف برایش می رسید، اجرا می کرد. ساواک در یکی از گزارشهای خود چنین آورده است.
در شهرستان قم، پسر آیت الله خمینی که مهم می باشد، به جای وی نشسته و دستورهای او را به مورد اجرا می گذارد و اعلامیه هایی را تهیه می کند و برای روحانیون می فرستد.
شایان ذکر است که، اولین چیزی که از طرف امام خمینی(س) از زندان به سید مصطفی رسید، وصیتنامۀ امام بود.
کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله سید مصطفی خمینیصفحه 57