در حالی که سال مسیحی به پایان میرسید و اروپاییان خود را برای جشن سال نو آماده میکردند، یعنی در 29 دسامبر 1978 برابر با 8 دی ماه 57، بختیار فرمان نخست
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 97 وزیری را از شاه دریافت کرد و به دیدار سنجابی و فروهر رفت. ماجرای دیدار شاه را با بختیار از زبان بختیار میخوانیم:
«روزی از طرف سپهبد مقدم رئیس ساواک به من تلفن شد:
ـ من میتوانم به دیدن شما بیایم؟
ـ در خانه من باز است تشریف بیاورید.
مقدم با اتومبیل شخصی خودش و بدون اسکورت و در روز روشن آمد. به او گفتم: من به شما گفتهام که همیشه آمادهام با هر کس که باشد درباره آینده مملکتم به گفتگو بنشینم. ولی من به اصولی پای بندم که رهایشان نمیکنم. شما بهتر از هر کس باید بدانید که ما گفتهایم و بارها تکرار کردهایم که قانون اساسی باید اجرا شود. من این موضع را حفظ میکنم... کی میخواهید متوجه شوید که وقت به سرعت میگذرد، حالا هم دیر شده است. در هر حال کاری را که امروز میخواهید بکنید به فردا موکول نکنید.
او (مقدم) مرا شگفت زده نگاه کرد و گفت: بله اگر شما همکاری نکنید؟
ـ با چه کسی همکاری کنم. اگر مقصود با مردان دیگر سیاسی است حاضرم. ولی اعلیحضرت باید بپذیرد که بر طبق قانون اساسی، تمام قدرت به دولت تفویض شده است. و خود ایشان فقط سمبل وحدت و مملکت و پذیرفته شده از طرف ملت هستند، همین و بس. ولی اگر ایشان قصد دارد که در این یا آن مساله دخالت کند این یا آن وزیر را انتخاب کند، امکان همکاری نیست، ما در همان موضع گذشته خواهیم ماند.»
بختیار سپس میگوید:
«ما دوباره با هم ملاقات کردیم و خود مقدم به من گفت که شخص اعلیحضرت به او دستور دادند درباره مسائل ایران با شما و بازرگان و سحابی صحبت کنم.»
با این مقدمه بختیار به دیدار شاه میرود. وی چگونگی جریان دیدارش را با شاه شرح میدهد:
«پادشاه اولین تماس را با من پس از نافرجام ماندن ماموریت صدیقی گرفت.
پس از انجام مراسم مقدماتی گفتگو با این سوال شاه آغاز شد که:
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 98 ـ این پدیده خمینی چه صیغهای است؟
ـ بسیار ساده است اعلیحضرت واکنش مردم است. یا لااقل یکی از واکنشهای متعدد در مقابل دولتهایی که بارها از حضور اعلیحضرت تقاضا کرده بودیم از آنها پشتیبانی نفرمایند.
ـ یعنی چه؟
ـ بدون حمایت شما، هیچکس این دولتها را تحمل نمیکرد.
قدرت معنوی اعلیحضرت در این مورد بسیار قابل ملاحظه بود. شما در این سیاستها حاکمیت هم میکردید و همین برای دولتها تضمینی به شمار میآمد.»
ـ وقتی به وجودتان نیاز بود به شما اطلاع خواهم داد.
ده روز بعد پس از ملاقات اول، شاه وی را دوباره به حضور طلبید و طی گفتگوهایی به مدت 20 دقیقه به وی گفت:
«وقت تنگ است به من بگویید آیا حاضرید دولتی تشکیل بدهید؟»
بختیار در اینجا ضمن بحث درباره وضع سیاسی کشور اقرار میکند که حمایت جبهه ملی را از دست داده و فشار افکار عمومی از حد و مرز قابل تحمل گذشته است. اما به هر حال به شاه میگوید:
«من در خدمت اعلیحضرتم، ولی لازم است مساله را با دقت بیشتری بررسی کنم. از طرفی شرایطی که فضای موجود تحمیل کرده، مطرح است و از طرف دیگر اعتقادات شخصی من درباره دولت. اگر قرار باشد که از کار من نتیجهای حاصل شود این واقعیتها باید با هم آشتیپذیر باشند. به علاوه باید در فکر پیدا کردن همکارانی باشم. در این دوران تعداد افراد شریفی که مورد احترام و اعتماد مردم باشند زیاد نیست. محتمل است ناگزیر شوم از کسانی که چندان شهرتی ندارند ولی لااقل آلوده به مسائل مشکوک نیستند دعوت به همکاری کنم.
ـ بله متوجهم. اما وقت تنگ است!
ـ من از اعلیحضرت تقاضای ده روز فرصت دارم.
ـ زیاد است.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 99 ـ تصور نمیکنم از این سریعتر ممکن باشد. در هر حال من نهایت کوششم را میکنم.
ـ حال ازهاری خوب نیست. اگر قصد سفر دارد به او گذرنامه بدهید.
ـ من که در این زمینه اختیاری ندارم.
ـ نخستوزیری وجود ندارد! دیگران هم همه نظامیاند. قبول میکنید که دستورات را تلفنی صادر کنید، من هم دستور لازم را میدهم که پرونده مسائلی که فوریت دارد در اختیار شما گذاشته شود و مطالب با شما شور شود.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 100