امام با آرامش عجیبی فرمودند ما پیروزیم و این در زمانی بود که اکثر قریب به اتفاق، در وحشت بودند
وقتى امینى نشست میخواست صحبت کند ولى آقا اصلاً مجال صحبت کردن به او ندادند و خودشان شروع کردند به صحبت و نصیحت کردن
امام غیر از اشکال و پاسخ در جریان تدریس، پس از درس هم مدت کوتاهی مینشستند و پاسخ سؤالات یا اشکالات را میدادند
اولین برخورد خصوصی من با امام روزی بود که سنم در حدود نوزده سال یا بیست سال بود
در روز شهادت آقا مصطفی خانوادۀ حضرتامام قصد داشتند از طریق تلفن منزل با تهران تماس بگیرند
امام فرمودند: یک طلبه از ایران خارج شده، همان طلبه به ایران برمىگردد
یکبار حاج احمد آقا به مجلس تلفن کرده و نکته ای در مورد نطق های قبل از دستور بیان کردند
یکی از علما رو کرد به مرحوم حاج آقا مصطفی , گفت: «آقا مصطفی شنیدهایم خواب عجیبی دیدهای
روز دوازدهم فروردین ماه 1358 یعنی روز رفراندوم جمهوری اسلامی، بنده عضو ستاد رأیگیری بودم
در خیابان ورودی بهشت زهرا ازدحام جمعیت به قدری بود که حرکت ماشین حامل معظم له به طرف سکوی سخنرانی را متوقف کرده بود
وقتى پرده را کنار زدند و بچهها عکس امام را دیدند صلوات فرستادند.
امام گفت: اگر شما استعفا بدهید و کار خراب شود گناه تمام خرابیها به گردن شماست.
روزی به امام عرض کردم در جریان مبارزه با رژیم شاه نخستین حرکت شما نپذیرفتن مقامات دولتی بود
من میخواستم تمام تصویرى را که از اوضاع دیده بودم براى آیتالله خمینى تشریح کنم
تا چشم را باز کردند، زبانشان هم به تعظیم و تکریماللّه حرکت کرد.
آنچه شاید به نظر من از همه صفات ایشان برجسته تر باشد دور بودن ایشان بود از هر نوع ریاکاری و عوامفریبی ظاهر
همه ناراحت و نگران اوضاع و حوادث آینده بودند؛ ولى امام خیلى آرام و مصمم بودند، گویا هیچ خبرى نشده است
امام به جلب توجه نکردن در حجاب اهمیت مىدادند.