امام هر روز نیمه شب قبل از اذان صبح براى نماز شب و دعا بیدار مىشدند...
من درایام تحصیل، خود را ملزم میدانستم که حداقل روزی یک بار امام را با همان سیمای ملکوتی و وقار ببینم.
وقتى براى اولین بار نگاهم به اتاق حضرت امام(س) افتاد بىاختیار پیش خودم گفتم: واقعاً مثل زندگى موسىبن جعفر(ع) است.
امام تابستان بعضی از سالها را به محلات تشریف میآوردند. حدود سال 1325 بود که ایشان تابستان آن سال به محلات آمده بودند.
امام در سال 1347 قمری در حالی که تنها 27 سال داشت تدریس فلسفه را آغاز نمود
ختم که تمام شد از بیمارستان به منزل امام تلفن کردند که حال صبیّه معجزهآسا عوض شده
یک سال بعد از فوت آیتاللّه بروجردى، امام براى درس به مسجد اعظم تشریف آوردند
در جلسه خصوصی مراجع تصمیم گرفته شد، روز نیمه شعبان جلوس رسمی مراجع تعطیل بماند.
امام فرمودند: من دست بیعتم را از شما برداشتم و راضى نیستم که یکى از شماها به زحمت و مشکل بیفتید.
بعد از بحث امام فتواى ایشان تغییر پیدا کرد و پس از این بود که بقاء بر میت را جایز مىدانستند. <
برداشت امام از مطالب الهى و فلسفى و از مطالب محىالدین عربى چیزى بود که در دیگران ندیدم و سراغ ندارم.
تولد حضرت مسیح ـ علیه السلام ـ نزدیک بود، امام فرمودند: این همسایهها با این رفت و آمدهاى زیاد و شلوغیها، خیلى اذیت شدهاند، بهتر است هدیههایى برایشان بفرستیم
یک روز امام در بیمارستان قلب فرمودند که من باید از محیط بیمارستان بیرون بروم اینجا بیشتر مرا بیمار مىکند...
در عین حالی که ایام درسی بود، امام چنان لازم دانستند که برای خاموش کردن آن غائله اسفانگیز درس حوزه را تعطیل فرموده و حدود یکماه در مشهد مقدس بمانند.
امام با دقت به عرایضم گوش کردند و سرانجام با آرامش غیرقابل تصوری دعا کردند
امام در نجف هر وقت میخواستند به حرم مشرف بشوند، همان طوری که خانم
امام با دستشان اشارهای کردند که نزدیک من نشوید و از کنار من حرکت کنید
در طول دفاع مقدس، با توجه به اینکه توفیق داشتم هشت سال در