وقتی امام در مورد نهضت دانشجویی آذرماه 49 به مناسبت فرا رسیدن ایام حج پیامی دادند و فرمودند که اطلاعیه را به عربی ترجمه کنید...
سیرۀ امامخمینى ـ دامظلهالعالى ـ آن بود که شاگرد آزاد بار آمده و مستقل باشد، چرا که خود آزادمنش بود و مستقل
یک مورد از کرامات مربوط به چند نفری است که ادعای عرفان داشتند و اذعان میکردند با امام زمان(عج) ارتباط دارند.
با نگاه ممتد امام که گویای روشنی بر ادامه برنامه پیشینم بود، شروع مجدد به نوشتن درس نمودم و به کارم ادامه دادم.
به یاد دارم روزى سلیمان بهبودى یکى از مشاوران شاه از طرف شاه جهت ملاقات خصوصى آمده بود...
امام فرمودند: اگر شما در برابر دولت تعهد دارید من هم در برابر ملت تعهداتی دارم
مرحوم آیت اللّه لواسانى که از دوستان امام بود از طرف آقایى به خواستگارى من آمد.
مقامات بعث عراق در توجیه اخراج طلاب غیر عراقی که به قصد انحلال حوزه نجف انجام میشد خدمت امام رسیدند و گفتند ما نمیتوانیم به این نحو در برابر حوزهٔ نجف سکوت کنیم
اولین برخورد خصوصى قابل ذکر وقتى بود که توسط مرحوم اشراقى داماد حضرت امام(رض) احضار شدم و نمىدانستم مطلب چیست.
یک روز امام در مسیر قدم زدن در حیاط در حالى که با دست به سمت درختى اشاره مىکنند، از یکى از همکاران مىپرسند: اسم آن درخت چیست؟
در حرم حضرت ابوالفضل، یک فریاد، شاخه سبز درخت قلبها بود: ابوالفضل علمدار، خمینی را نگهدار!
قانونى در فرانسه وجود دارد که ذبح هر حیوانى را در خارج از کشتارگاه منع مىکند، هنگامى که امام از چنین قانونى مطلع شدند فرمودند: چون تخلف از قانون است از این گوشت نمىخورم.
امام نوعاً با کسانی که ادعای خارقالعاده و کشف و کرامت داشتند، روی خوش نشان نمیدادند
امام حاضر نبودند کلمۀ على یا محمد در زیر پایشان قرار بگیرد؛ گرچه اسم حضرت رسول (ص) یا حضرت على (ع) نباشد.
در اوایل آمدن امام به نجف اشرف بود که به دلایلى دولت بعثى عراق تصمیم گرفته بود که با مراجع تقلید در نجف ملاقات کند، از این ملاقات دو مقصود داشتند: یکى، این بود که آیت اللّه حکیم را تضعیف کنند؛
سال 1352 بود که به همراه حاجسید احمدآقا و فرزندمان حاجحسنآقا که بیش از یکى دو سال نداشتند، به نجف رفتیم...
امام یک ساعت مانده به اذان صبح امام بیدار میشدند و وضو میگرفتند و پس از نماز شب مشغول مناجات شعبانیه میشدند
دقت نظر و وسعتنظر، دو چیز است که هر دو در حضرت ایشان جمع بود.