مجله کودک 30 صفحه 11
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 30 صفحه 11

داد زد: «محمد مهدی کمک، کمک! دشمن منو گرفته». گفتم: «الان می­آم کمکت.» بعد دویدم و دست محمد حسین را گرفتم و کشیدم و بعد از دست مامانی فرار کرد. مامانی هی دوید، دنبالمان. من و محمد حسین هم هی می­رفتیم به طرفش و انگشتمان را می­گرفتیم طرف مامانی و می­گفتیم: «دشمن.» مامانی دیگر خسته شد و رفت یک گوشه نشست، دشمن دیگر کاری با شما نداره، صبر کنید تا باباتون بیاد.» ما دو تا محل نگذاشتیم و رفتیم تفنگ بازی، دیگر کم کم داشت شب می­شد. من به محمد حسین گفتم: «محمد حسین الان بابایی می­آدها.» محمد حسین گفت: «حالا چی کار کنیم؟» گفتم: «بریم توی توالت صورتمون رو بشوریم.» بعد دوتایی رفتیم و هی آب زدیم به صورتمان، خودکاری­ها نرفت، یک ذره­اش هم پاک نشد. محمد حسین گفت: «حالا چی کار کنیم؟» گفتم: «باید بریم به مامانی بگیم.» محمد حسین گفت: «مامانی که با ما قهر کرده.» دوتایی از توالت آمدیم بیرون. بلوزهایمان خیس خیس شده بود. مامانی نشسته بود روی مبل. دوتایی­مان رفتیم

مجلات دوست کودکانمجله کودک 30صفحه 11