مجله کودک 52 صفحه 9

پهلوان جوان قصة ما و خرس مهربان، سالها با هم دوستی کردند و و هیچ مشکلی هم پیش نیامد. با هم به شهرها و روستاهای زیادیصفرکردند،جلوی مردم با هم کشتی گرفتند و نمایش دادند و مردم را سرگرم کردند، تا اینکه ... روزی از روزها، جوان و خرس به باغی رسیدند. جوان که از پیادهروی زیاد، به شدت خسته بود، پای درختی دراز کشید و به خواب شیرینی فرو رفت.خرس که دیددوستش خوابیده است،رفتو ساکت در کنارش نشست. ناگهان مگس بدجنسی از راه رسید و رفت و درست نشست روی نوک بینی پهلوان جوان، خرس با دستش مگس را راند،ولی آن مگس که خیلی سمجوبدجنس بود، دوباره برگشتو سر جای اولش نشست، خرس دوبارهاورابادستش راند. مگس،باز هم رفت و برگشت و دوباره بر نوک بینی جوان نشست! خرس عصبانی شد و تصمیم گرفت، کار مگس را یکسره کند و دوستش را از شر او خلاص کند. خشمگین شد با مگس، خرس و برفت برگفت و از کوه، سنگی سخت زفت آری، خرس مهران رفت و سنگ خیلی بزرگی را بلند کرد و باخودش آورد و ایستادبالای سر دوستش و منتظر ماند تا مگس دوباره بر نوک بینی دوستش بنشیند. مگس آمد و ... بر رخ خفته گرفته جای ساز برگرفت آن آسیا سنگ و یزدگبرمگس، تا آن مگس واپس خزد آری، خرس مهربان. ولی نادان. سنگ را بر صورت دوست جوان خود کوبید. به این خیال که مگس کشته خواهد شد و دوستش از شر او آسوده خواهد خوابید. سنگ روی خفته را خشخاش کرد این مثل بر جمله عالم فاش کرد «مهر ابله، مهر خرس آمد یقین کین او مهر است و مهر اوست کین! آری، آن جوان پهلوان به نصیحت آن پیرمرد دانا گوش نکردو جان خودرا در راهدوستی با خرس نادان، از دست داد. از آن روزگار،دوستی باآدم نادان را به دوستیخالهخرسه مثل میزنند. ------------------ 1) یعنی با خود میکشید و میخواست او را بخورد. 2)بتر: بدتر 3) مگزین: نگزین: انتخاب نکن (در شعر به خاطر وزن، مگزین خوانده میشود.) 4)مهل: رها نکن، ول نکن 5) زفت: چاق، بزرگ، درشت. 6) صورت 7)خوابیده 8) یعنی جای گرفته. نشسته. 9)سنگ آسیا، یعنی به اندازه سنگ آسیا که بزرگ بوده است. 10) یعنی عقبنشینی کند، برود. در حقیقت یعنی کشته شود و برود پی کارش! 11) یعنی له کرد. 12)یعنی این ضربالمثل را در تمام دنیا معروف کرد. 13) یعنی مهر آدم نادان، نتیجهاش دشمنی است.