مجله کودک 228 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 228 صفحه 4

یک خاطره، هزار پند شاید در بین مراجع تقلید و علمای بزرگ ما این ویژگی حضرت­امام هم استثنا باشد که ایشان از زمان نوجوانی کاملا به فکر سلامتی خود بودند. معمولا روحانیون چندان در فکر ورزش و تفریح سالم نیستند. ولی امام چه پیش از بیست سالگلی در خمین و چه تا حدود 25 سالگی در قم، هرگز ورزش و تفریحات سالم را فراموش نمی­کردند. خودشان یک بار فرمودند: من در جوانی تفنگ دست گرفتم و از آن استفاده می­کردم. و چنان که می­گویند اسب سواری هم کرده­اند که در اسلام به هردوی آنها سفارش شده است. یکی از علمای تهران که اینک رحلت نموده است، نقل می­کند که در زمان جوانی امام، به همراه ایشان و دو نفر دیگر از دوستان امام، روزهای جمعه در قم به زمین­های منطقه­ای به نام خاک فرج می­رفتند و پیاده­روی و توپ بازی می­کردند.آن مرحوم می­گفت: روزی مرد کشاورزی خدمت مرحوم حاج شیخ (آیت ا...حاج شیخ عبدالکریم حائری، موسس حوزه­ی علمیه قم) آمد و شکایت کرد که چند نفر طلبه روزهای جمعه می­آیند توی زمین من و غله­های مرا پامال می­کنند. مرحوم حاج شیخ به سرپرست مدرسه­ی فیضه گفت ببینید این طلاب کیستندکه غله­ی این بنده­ی خدا را پامال می­کنند. سرپرست مدرسه خبر داد که کار آقا روح­ا... خمینی و دو نفر دیگراز طلاب است. حاج شیخ هر سه نفر را حاضر کرد. وقتی آمدند، حاج شیخ پرسید: عزیزم! آقا روح­ا...! این بنده­ی خدا چه می­گوید؟ قضیه چیست؟آقا روح ا....خمینی گفت: ما به کشت زرع و غله­ی­ایشان کاری نداریم. مگر نمی­دانیم مال مسلمان است و باید رعایت شود؟ اما روزهای جمعه به زمین­های خاک فرج می­رویم و برای هر توپ می­اندازیم.گاهی­توپ ما می­رود توی غله و با احتیاط می­رویم و آن را می­آوریم. همین .از این به بعد هم بیشتر سعی می­کنیم. سال­ها پیش، جایی در اعماق جنگلی دست­نیافتنی شتری خسته و باران خورده،گریان و نالان بر زمین نشسته بود.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 228صفحه 4