مجله نوجوان 94 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 94 صفحه 6

محسن رخش خورشید شبح چند سال پیش در خیابان های یکی از شهر های کوچک ایالت پنسیلوانیا ، مردی سوار بر اسب ظاهر شد که لباس قدیمی سرباز های جنگ های داخلی آمریکا را به تن داشت . ساکنان شهر تصور کردند که او یک بازیگر است و دارد فیلم بازی می کند . برای دست تکان دادند و از کنارش گذشتند اما او هیچ عکس العملی نشان نمی داد و فقط با چشمهایی از حدقه بیرون زده به جلویش زل زده بود . تا اینکه یک توریست تصمیم گرفت جلو برود و با او گفتگو کند . سرباز اسبش را متوقف کرد و به او خیره شد ، مرد از فیلمی که او بازیگرش بود ، سؤال کرد . اما مرد و اسب هر دو بی هیچ صدایی به او خیره شدند و سپس به راه افتادند و آنجا را ترک کردند . ساکنان شهر خیلی زود پی بردند که هیچ فیلمی در آن حوالی فیلمبرداری نمی شود و نیز متوجه شدند که هیچ اثری هم از سرباز اسب سوار نیست . «سیدنی کوردوری» صاحب تور گردشگری اشباح است و کارش به داستانهایی از این قبیل مربوط می شود . او می گوید : اتفاقهایی مثل این هر روز در دنیا می افتد و ما بی تفاوت از کنارشان عبور می کنیم و برایمان بی اهمیت هستند . آیا این درست است که حیوانات بعد از مرگشان ، به مکانهایی که ادر زمان زنده بودنشان به آن تعلق داشتند بر می گردند؟ قطعاً برای کسانی که داستان های اشباح را باور ندارند این سؤال مضحک و خنده دار است ولی باید توجه داشت که عده زیادی در دنیا هستند که با قاطعیت ادعا می کنند که این داستانها حقیقت دارد و برای ادعایشان ، مدارک و شواهد متعددی هم ارائه می دهند . به هر حال شنیدن بعضی از این داستانها خالی از لطف نیست و می تواند جالب هم باشد . گربه سیاه دشمنی موشها و گربه ها خیلی وقتها برای ما مفیده بوده و هر وقت از هجوم موشها خسته شده ایم گربه ها را به جانشان انداخته ایم . گاهی اوقات هجوم موشها در یک شهر تبدیل به یک فاجعه ی مرگبار و بحرانی شده و دولتها ناچار شده اند ، تعداد زیادی گربه را از شهر های دیگر جمع کنند و به جان موشها بیندازند . مثلاً این اتفاق در دهه ی 1800 و در واشنگتن ، پایتخت امریکا افتاد . موشها چنان به شهر هجوم آورده بودند که هیچ خانه ای از دستشان در امان نماندنه بود . حتی ساختمان کنگره ی آمریکا هم پر از موش شده بود مأموران امنیتی شهر ناچار شدند که چند گربه را در ساختمان کنگره رها کنند تا در راهروها و اتاق ها بگردند و موشها را بگیرند . در بین این گربه ها ، گربه ی سیاه رنگی که بود که چشم های بسیار برّاقی داشت و به خاطر ظاهر متفاوتش ، به خوبی در خاطره ها ماند . وضعیت شهر از بعد از چند روز از به حالت عادی بازگشت و موشها نابود شدند . گربه ها را هم جمع آوری کردند و به خانه هایشان بازگرداندند اما انگار که یک اشتباه پیش آمده بود . چون کسانی که در ساختمان کنگره ی آمریکا رفت و آمد داشتند ، ادعا می کردند یک گربه ی سیاه رنگ در راهرو های ساختمان می بینند که چشمهایی بی نهایت برّاق دارد . هنوز هم بعد از گذشت 200 سال ، بعضی ها ادعا می کنند که آن گربه را دیده اند . جالب اینجاست که هر بار که این گربه دیده می شود ، یک اتفاق ناگوار می افتدئ یا به عبارتی قبل از اینکه اتفاق ناخوشایندی بیفتد ، او ظاهر می شود و با چشم های طلایی اش به آدم ها هشدار می دهد ! به عنوان مثال در سال 1929 قبل از اینکه بازار بورس سقوط کند و اقتصاد آمریکا دچار بحرانی بزرگ شود . این گربه در راهرو های ساختمان کنگره دیده شده بود . عده ای هم او را در روز 22 نوامبر 1936 که «جان اف کندی» رئیس جمهوری امریکا ترور شد دیده بودند . به هر حال در مورد این گربه داستان های زیادی از این دست نقل شده است . عده ای هستند که هر اتفاق ناگواری که در شهر واشنگتن می افتد ، به این گربه ی بی گناه ربط می دهند . آنها بعد از هر حادثه ی ناگهانی یادشان می افتد که او را دیده اند ! گربه های سیاه حیوان های بد شانسی هستند و تقریباً در تمام دنیا ، آن ها را حیواناتی نحس و بد شگون می دانند . در کشور خودمان هم چنین عقیده ای رایج است .

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 94صفحه 6