مجله نوجوان 94 صفحه 30
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 94 صفحه 30

عهدنامه پسر پاک ورزش نبی سروری با گریه گفت : تختی پنجاه هزار تومان آورد ، گذاشت جلوی من و گفت تقسیم کنیم . می گفت : «این جایزه مال همه است . اگر من هم طلا گرفتم بهخ خاطر این است بود که شماها خیلی برای آماده کردن من زحمت کشیده بودید .» خیلی با معرفت بود . . .» بیشتر از نیم قرن بیش با 50 هزار تومان می شد پنج خانه در مکان های اعیان نشین خرید اما تختی جایزه خود را با هم تیمی هایی که جایزه نگرفته بودند ، تقسیم کرد تا مرام و معرفت و بخشش ، از دست او به بعدیها منتقل شود . پیش از المپیک توکیو که ایران با 5 مدال اول شد (منوچهر لطیف ، کشتی نویس پر سابقه در این باره معتقد است که تا الان به اشتباه تیم ایران را سوم معرفی می کنند اما چون در المپیک فقط مدال مهم است و نه امتیاز تیمی ، تیم ایران به لحاظ مدال اول شد) تختی دوستانش را در اردو جمع می کند و عهدنامه ای را جلوی آن ها می گذارد . عهدنامه را با خط خودش نوشته بود . ملاقاسمی از بازمانده های آن روز و یکی از امضا کننده های این عهدنامه می گوید : «با همین عهد و پیمانها کار پیش می رفت و کشتی ایران صاحب افتخار می شد . روی حرف یکدیگر حرف نمی زدیم . تختی کاپیتان تیم بود . هیچ وقت نشد حرفی برخلاف بچه ها بزند . همیشه اول نفع بچه ها را در نظر می گرفت . برای خودش اصلاً حرف نمی زد . این عهدنامه هم برای بود که هم قسم شویم و همدی و یکرنگی را نشان بدهیم و . . .» حالا این عهدنامه بهانه گریه نیست بر گور پهلوانی . تختی هم مثل همین عهدنامه اش بهانه بسیار خوبی است برای بهانه گیری از چیزهایی که دوست داریم زیاد داشته باشیم . چیزهایی مثل معرفت ، جوانمردی ، فتوت ، اعتماد ، فداکاری و از این جور کلمه های پاک معرفت خواهانه و معرفت جویانه . رؤیای صادقی که در دوره ای محدود آن را تجربه کردیم و می توان از آن به عنوان دوران «معرفت عمومی» نام برد . تجربه ای خوش و ملکوتی از دوره آدم های جبروتی . دورانی که دکتر محله ما به بالاتر از سوگند بقراط عمل می کرد و همسایه های چند کوچه بالاتر و پایین تر نمی دنستند این مرد نفتی که در سرمای غروب زمستان چرخ هل می دهد و بخاریهایشان را گرم نگه می دارد ، از اتاق عمل خود را به آن ها رسانده است . دورانی که در تمام خانه ها باز بودو تو هرگاه از چنگ نیرو های حکومت نظامی می گریختی ، به هر خانه که می رسیدی ، خانه خودت می شد؛ امن و مطمئن . دورانی که پرستار بیمارستان بوعلی از شوق و هیجان ، اشک می ریخت و رو به جمعیت سوگند می خورد که دیگر نیاز به خون نیست . دورانی که وقتی دو ماشین در خیابان نیروی هوایی تصادف می کردند ، گذشت راننده ها در خنده هایشان دیده می شد و خسارات را فدای سر سلامتی هم می کردند . آن دوران ادامه یافت و رسید به دوره پیروزی بر رژیم سلطنت و «معرفت عمومی» نیز تنومند می شد .

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 94صفحه 30