مجله نوجوان 145 صفحه 9
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 145 صفحه 9

از حامد قاموس مقدم چیزی غیر از این نیست. کرد؟ دوست:تهمینه جان بگو تهمینه: اینا که فرصت و هزینۀ بچّه­داری نداشتن تهمینه: یکی از مشکلات من اینه که همه فکر می­کنن اصلاً بچّه­دار نمی­شدن من دختر ناز پرورده­ای هستم و پدر و مادر همۀ فاطمه: من فکر می­کنم این حرفها ناشکریه تلاششون رو می­کنن که من چیزی کم وکسرنداشته ملیحه: حیف قول دادم حرف نزنم و گرنه می­دونستم باشم. اونا واسه من خیلی زحمت می­کشن و واقعاً من چی بگم! ازشون ممنون هستم ولی اونا توجه نمی­کنن که من هم تهمینه: می­بینین؟این برخورد اطرافیان از تنهایی هم به جز کلاس رفتن و درس خوندن احتیاج به تفریح و بدتره! هم فاطمه هم ملیحه حداقل چندتا خواهر و سرگرمی دارم برادر دارن که باعث می­شه تنها نمونن ولی من صبح تا فقط دلم به تلفن حرف زدن خوش بودکه اون رو هم شب فقط در و دیوار خونمون رو می­بینم وبس. من با چون پولش زیاد اومده بابام قطع کرده.از صبح تا شب چه زبونی باید بگم که درکم کنن؟بابا من خیلی تنهام! هم که نمی­تونم تلویزیون ببینم.بالاخره احتیاج دارم خیلی با یه آدم زنده حرف بزنم. فاطمه: تهمینه جان غصۀ هر چیزی رو می­خوری فاطمه: چرابا مامانت دوست نمی­شی؟ غصّۀ خواهر و برادر نداشتن رو نخور.خود من اگه یه تهمینه: مامانم به اندازۀ کافی توی محلّ کارش دوست مشکل تو دنیا داشته باشم اونهم خواهرو برادرامه! از و آشنا داره. دیگه نیازی به دوستی من نداره. دست هیچ کدومشون آسایش ندارم!تازگیها بچّۀ خواهر دوست: فکرنکنم دوستی تو با مامانت جای بزرگم هم اضافه شده که دیگه اون آخر بیچارگیه.یعنی دوستی مامانترو بادیگران تنگ کنه. زندگی واسه همۀ ما تعطیل شده و در خدمت اون خانوم تهمینه: دوست کسیه که کنار آدم باشه و واسه آدم کوچولو قرارگرفته. وقت بذاره.مامان من خیلی برسه بتونه دو تا داد سرم ملیحه: من هم با اینکه نباید حرف بزنم ولی بگم که بزنه که چرا درسم رو نخوندم یا نمره­ام کم شده:اون بی­صبرانه منتظرم دو تا خواهرم ازدواج کنن و هم وقتی ساعت نُه شب از سر کار میاد. به خونۀ بخت برن تا من بتونم حکومتم رو در خونه­مون دوست: ساعت نُه شب تازه از سر کار میاد؟کی گسترش بدم! میره سر کار؟ دوست: فکر کنم من منظور تهمینه رو متوجه تهمینه: صبح ساعت شش! شدم.مشکلی رو که تهمینه داره اکثر بچّه­ها توی دوست:خب مادری که اینقدر برای تو زحمت کشورهای مختلف جهان دارن.تازه ایران جزو کشورهای می­کشه..... در حال توسعه­س.اگه شما توی یه کشور بیشرفته متولّد تهمینه: آخه مگه من ازشون می­خوام اینقدر کار می­شدید می­فهمیدید روابط خانوادگی خیلی خیلی کنن؟! کمرنگ­تر از اینجاست. دوست: پس برای گذران زندگی باید چی کار سر این رشته همچنان باقیست...

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 145صفحه 9