مجله نوجوان 145 صفحه 16
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 145 صفحه 16

آسمانی­ها قربان ولیئی قیصر امین­پور، پس از 48 سال شاعرانه زیستن، پاییز را برای کوچ برگزید و پر کشید. قیصر، برای نوجوانان هم شعر می­گفت: اگر چه بیشتر شعرهای بزرگسالانۀ او چنان زلال و روان و ساده است که گویی سروده­هایی برای نوجوانان است. قیصر نثر هم می­نوشت. کتابهای «طوفان در پرانتز» و «بی بال پریدن» به نثر نوشته شده است. قیصر در سه کتاب منظومۀ «ظهر روز دهم». مثل چشمه، مثل رود» و «به قول پرستو» پای نوجوانان را به سرزمین آفتابی شعرش باز کرده است. «آسمانی­ها» ی این هفته، از شاعری است که : آسمانی­تر از آن بود که در خاک بماند. از کتاب«بی بال پریدن» مثل جاده­های شعر دلم برای کوچه­های تنگ روستا تنگ شده است. دلم برای آفتاب روستا یک ذره شده است خسته شدم از بس که در کنار پیاده رو بنشینم. در مقابل بعضی شهرهای پر ادعا بر خاک بیفتم. زانو بزنم و کفشهای آنها را واکس بزنم دلم نمی­خواهد بچه­های لوس هم سن و سال خودم به من دستور بستنی و ساندویچ بدهند بچه­هایی که آب را هم با چنگال می­خورند. بچه­هایی که پول را هم با دستمال کاغذی می­گیرند ما هم در روستا برای خودمان آدم بودیم. مادرم که در روستا رختهای خودمان را می­شست، در شهر رختهای دیگران را می­شوید پدرم که در روستا گندم و جو می­کاشت، در شهر زباله درو می­کند. من که در روستا به مزرعه می­رفتم، در شهر به مزرعۀ ساندویچ می­روم من که در روستا خرمن گندم را در باد می­افشاندم، در شهر خرمن زباله را در دود می­افشانم

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 145صفحه 16