
- ببینم دیگه کی بلده؟ پهلو و دست و بعد یک لگد و دیدیم که توی سالن ولو
و این بار دست من بالا رفت. آقا معلَم با شوق و شدیم. با اراده بلند شدم و یک راست رفتم دفتر مدرسه
هیجان گفت: و شروع کردم به در زدن. آقای مدیر که چایی دستش
- به به، به به ... آقای رفیعا ... آفرین ... خوشم اومد... بود اومد بیرون که ما شروع کردیم:
نه بابا، مثل این که داره تحوّل پیش میآد ... بفرمایید! - آقا ما انقلاب کردیم برای چی؟ - که انگار من
و از این حرفا. وقتی رفتیم گچ را برداریم، آقای معلّم انقلاب کرده بودم- ما انقلاب کردیم که ما را بزنند؟
فرمودند: - صبر کن! حالا چی شده؟
- بذار اوّل مزد آقای صادقی را بگذارم کف دستشون ... - طبق چه قانونی آقای ریاضی ما رو هر روز میزنه؟
بعد شما حل بفرمایید. - طبق آئیننامۀ انضباطی، بیا تو!
سپس همان اتفاق تکراری و این بار با چاشنی گریه و بعد پشت کلۀ ما رو گرفت و انداخت توی دفتر، یک
از طرف آقای صادقی، ما که کار هر روزمان بود،گریه کتابچهای رو برداشت و شروع کرد به ورق زدن. بعد
نمیکردیم. این شاگرد زرنگها هم عجب بچه لوسهایی که کلی ورق زد و مثل اینکه چیزی پیدا نکرد، سرشو
هستند. وقتی آقای صادقی مزدش را گرفت، نوبت ما بلند کرد که :
شد که حل کنیم. من که عیب آقای صادقی را فهمیده - خوب حالا چی میگید؟
بودم، رفتم که معادله را تصحیح کنم تا چشم مبارک - ما... هیچی... شما چی
به تخته سیاه افتاد از سیاهی آن چشممان سیاهی رفت میگید؟
و هر چه بلد بودیم یادمان رفت. آقا معلّم که وقفۀ ما - اینجا فقط من سؤال
را دید گرفت: میکنم ... دو تا راه پیش
- آقای رفیعا بلد نیستید؟ پات میذارم، هر کدومو که
- چرا آقا به خدا بلد بودیم ... آقای صادقی شاهده. دوست داشتی بهش عمل کن.
آقای صادقی در حالی که دل دل میکرد گفت: یک ...
- آقا راست میگن ... ما خیلی باهاش کار کردیم. و ترکهای رو که همیشه
- معلومه... خودت خوب بلد بودی! دست خودش میگرفت
سپس رو برگرداندند و به ما فرمودند: داد دستم و گفت:
- خوب حالا دست مبارک را بگیر برای دریافت - این ترکه رو
مزد! میدهی به آقا
- آقا ما داوطلب بودیم ... داوطلب را که دیگر کتک معلّمت تا هر
نمیزنند. چقدر دلش
- نخیر... تا اینجا نیامدهای داوطلبی، اینجا که آمدی خواست کتکت
فرقی با دیگران نداری. تازه اگه تو نمیاومدی خودم بزند.
صدات میکردم. حالا هم دستتو بگیر وقت ندارم. با عجله گفتم :
ما که بدجوری عصبی شده بودیم. زدیم به کله شقی - خوب ... دو؟
که نمیگیریم و مگه زوره و ... - دو نداره دیگه ...
که آقا معلَم خطکش رو کشید به پشت ما و چند تا به پرونده را میذارم زیر
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 145صفحه 13