مجله نوجوان 145 صفحه 17
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 145 صفحه 17

در شهر همه چیز دود می­کند: آدمها دود می­کنند، ماشینها دود می­کنند، هواپیماها دود می­کنند، قطارها دود ... دود می­کنند کوره­ها دود می­کنند، دودها کور می­کنند. در شهرها همه چیز بر عکس است: آبها در روستا سر به زیرند، یعنی سرشان را پایین می­اندازند و رو به سرازیری می­روند اما در شهر فوّاره­ها آب را سر بالا می­برند. در روستا مردم چراغها را خاموش و روشن می­کنند، در شهر چراغها مردم را خاموش و روشن می­کنند؛ چراغها سبز می­شوند. آدمها روشن می­شوند و به راه می­افتند؛ چراغها قرمز می­شوند، آدمها خاموش می­شوند و می­ایستند. در شهر همه چیز از هم بریده است. خیابانها مثل قیچی از دل شهر می­گذرند و شهر را تکه تکه می­کنند. راه­ها رشته رشته می­شوند و به سه راه و چهار راه تقسیم می­شوند. در شهر همۀ چیزها از هم می­گریزند: ماشینها عصبانی و با شتاب از یکدیگر می­گریزند و گاهی هم به هم تنه می­زنند. آدمها با سرعت صد کیلومتر از یکدیگر سبقت می­گیرند. آدمها برای هم بوق می­زنند و گاهی سپرهایشان با هم تصادف می­کند. مردم از یکدیگر سبقت می­گیرند. از یکدیگر می­گریزند و در کنار پنجرۀ اتوبوسها ساعتها و سالها به فکر فرو می­روند. جوی­های خیابان می­گریزند، گاریها می­گریزند، آسفالتها از زیر پای ماشینها با سرعت سرسام آور می­گریزند، عقربه­های ساعت حتی یک ثانیه در کنار هم نمی­مانند، از یکدیگر می­گریزند؛ مردم از دزدها می­گریزند و دزدها از مردم . بعضی از آدمها از کار فرار می­کنند و کار از بعضی آدمها فرار می­کند. در روستا، جویها به نهر می­ریزند،نهرها به رود می­ریزند و رودها به دریا می­ریزند. در شهر کوچه­ها به خیابان می­گریزند، خیابانها به جاده می­گریزند و جاده­ها به بیابان می­گریزند. کاشکی من هم یک روز همراه یکی از جاده­ها از شهر بیرون می­رفتم،با یکی از این جاده­هایی که پیچ می­خورند و می­روند تا به روستای ما برسد.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 145صفحه 17