مجله نوجوان 145 صفحه 22
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 145 صفحه 22

سوگ نوشته­هایی از عبدالجبار کاکایی هنوز فرصت نیست قیصر، معلم مهربانی و مدارا همه را تنها گذاشت. فرصتهای دوستی با او تمام شد. پردۀ تبسم معصومانه­اش را جمع کردند، پنجره لبخند آرمانی­اش را بستند. دریچۀ نگاه عمیق و راز آمیزش را مسدود کردند. مرگ اجازه نداد. مرگ دیر زمانی بود که از بردن او چشم پوشیده بود. به خاطر دل بزرگش... روح سپیدش. مرگ با هیچکس این همه مدارا نکرده بود و قیصر استثنا بود. کسی که دشمانش هم دوستش داشتند و دوستانش... در حیاط بیمارستان دی گرد آمدند. غمگین­ترین سه شنبۀ من بود. لعنت خدا به این سه شنبه­ ها . آنجا بود که یکدفعه احساس کردم هنوز فرصت نیست. مرگ مهربان است اما زمان بی­رحم و کشنده. مرگ زودتر از همه خودش را به بیمارستان دی رسانده بود. تازه ما چند ساعت بعد رسیدیم. اما زمان دریده و گستاخ است. برف سفید پیری در حیاط بیمارستان دی باریده بود بر سر دوستان قدیمی امین­پور. اس ام اس­ها ضربان مرگ را تندتر می­کردند و تا آمدیم با او خداحافظی کنیم بغض امان نداد و خدا در گلو شکست. احساس می­کنم همه چیز پیرتر شده است و ما دیر رسیدیم و آیندگان دیرتر. دلم برای نسلی می­سوزد که قیصر را باید تنها در کتابهایش جستجو کند و قیصر بسیار بزرگتر از کتابهایش بود. مرگ از شب تصادف در کمین قیصر بود و مدارا می­کرد زیرا زندگی روی دست و پای قیصر افتاده بود. مرگ دلش سوخته بود برای زندگی که عاشقانه قیصر را دوست داشت و دلش سوخته بود برای نگاه ملتمسانۀ دوستان قیصر. مرگ غمگنانه روی تخت قیصر ایستاده و در گوش او با مهربانی و نجوا گفت: «هنوز فرصت نیست». این شکسته­ترین و شرمناکترین جملۀ مرگ بود پر از یقین و تردید بی­رعایت دستور زبان پر از حکم و ترحم خواستن و نخواستن .

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 145صفحه 22