مجله نوجوان 145 صفحه 12
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 145 صفحه 12

خاطرات قاسم رفیعا یک پرونده پستچی پرونده با اون قد کوتاه بیشتر از اون که نشون می­داد خشن بود. خیلی خوب درس می­داد یا لااقل شاگرد زرنگها، معتقد بودند خوب درس می­ده. هر روز با یک خط­کش سر کلاس می­آمد و این خط­کش همه کار ازش برمی­آمد. هم باهاش ریاضی درس می­داد، هم کتک می­زد. اول با یک دست خیلی محکم کُتشو می­گرفت که پولاش صدا نکنه و بعد با دست دیگرش خط­کش رو می­برد آسمون و مثل صاعقه پایین می­آورد. ما هم ریاضیمون مثل همه درسهای دیگه غیر از ادبیات ضعیف بود و هر روزی که ریاضی داشتیم دستامون کباب بود. همین­الان هم وقتی که صحبت از حساب و کتاب بشه، باز ریاضی­مون ضعیفه و لنگ می­زنیم. یکی از بچه­ها که خدا الهی سایه­اش را از سر زمین کم نکند و شاگرد اوّل کلاس هم بود دلش به حال ما می­سوخت و می­گفت: ... -خِنگه! بیا این چار تا معادله رو یادت بدم که اینقدر کتک نخوری . چند روز مرتب صبح تا شب کار کردیم تا یاد گرفتیم، یا لااقل فکر کردیم که یاد گرفتیم، اون روز هم قبل از این که آقا معلَم بیاد سر کلاس. آقای صادقی کلی با ما کار کرد و یادآوری کرد تا ملکه ذهنمان شد. از قضا آقا معلم که آمد این دفعه به جای ما آقای صادقی را صدا زد و گفت: - امروز ببینم شاگرد اول­ها چه می­کنند. آقای صادقی، خرامان خرامان رفت پای تخته و با آب و تاب گچ را گذاشت. امّا آقا معّلم اوّل با علاقه نگاه کرد. بعد کم کم اخمهایش توی هم رفت و آخر سر خط­کش را برداشت. بله...؟ آقای صادقی هم بله!

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 145صفحه 12