مدیرمسؤول: مهدی ارگانی
سردبیران: افشین علاء/ محسن وطنی
دبیرتحریریه: فاطمه سالاروند
مدیرهنری:حامدقاموسمقدمالائ97@لئشهم.زخئ
صفحهآرایی: سالومه مسافر/ مرتضی تشخّصی
گروههنری:لیلابیگلری/مجیدصالحی/عاطفه شفیعیراد/سروشمسعودی/ساراقاموسمقدم نسترنساداتموسویمحسنی/زهراسادات موسوی محسنی/نازنین جمشیدی
طراح جلد: مجید صالحی
ویراستار: حسامالدین قاموس مقدم
اعضای تحریریه: اسماعیل امینی/ قربان ولیئی/ناصر فیض/ محمدرضا تقیدخت/دلارام کارخیران/افسون حضرتی/فاضل ترکمن/علی حاجتیان فومنی/مرتضی سورج/مریم شکرانی/شهریار زنجانی/مسعود اختری/مسعود دستگردی/مهدی طهوری/صنم دهقان
فکس: 88836792/77648693
یمیل: doost_nojavanan@yahoo.cpm
نشانی:تهران-صندوقپستی3563-14155
توزیع وامور مشترکین: محمدرضا ملّازاده
فکس: 66712211 تلفـن: 66706833
در حاشیۀ سفر به عتبات عالیات
غیرت بچههای ایرانی
به قصد زیارت نجف اشرف و کربلای معلّی به راه افتادیم. تا مرز همه
چیز خوب و عادی بود امّا در مرز مهران، حضور نیروهای آمریکایی
، زائران ایرانی را آزار میداد.
آمریکاییها بهتر از خود ما فارسی حرف میزدند و ما نمیدانستیم
آمریکا چه طور به این همه سرباز، به این خوبی فارسی یاد داده است
یا این همه سرباز فارسزبان را از کجا جمع کرده است.
به هر حال فارسی حرف زدنشان باعث تعجب بود و انگشت نگاری
کردنشان از زائران ایرانی بدجوری اعصاب هموطنان ما را له و لورده
کرده بود. ضمن اینکه این انگشتنگاری باعث معطّلی چند ساعتۀ زائران میشد و تحمّل این معطّلی در گرمای سوزان مهران کار سادهای نبود.
در این اوضاع به هم ریخته، سربازهای لوس و ننر آمریکایی که
اصلاً به قیافههای ترگل ورگلشان نمیآمد که نظامی باشند، سعی داشتند با رفتارهای محبّتآمیزشان خاطرات خوبی از خود در ذهن مسافران ایرانی به جا بگذارند و آنقدر با ایرانیان مهربان و با ادب برخورد میکردند که آدم فراموش میکرد که آنها این کشور را اشغال کردهاند.
یکی از سربازهای آمریکایی با لبخند، بستۀ خوراکی را که از ظاهرش معلوم بود خیلی خوشمزه است به حسین تعارف کرد. حسین که 7 یا
8 سال بیشتر نداشت، بستۀ خوراکی را گرفت ولی همین که از جلوی چشم مأموران آمریکایی دور شد بسته را در سطل زباله انداخت و
گفت: «خوراکی آمریکاییها خوردن ندارد. اینها پولشان حرام است.» گفتم: «پس چرا خوراکی را گرفتی؟» گفت: «فکر کردم اگر خوراکی را نگیرم ممکن است ناراحت شوند و کاروان ما را پشت مرز معطّل
کنند.»
سربازهای عراقی به راحتی با سربازهای آمریکایی گپ میزدند
و میخندیدند و شوخی میکردند، طوری که انگار نه انگار که اینها کشورشان را اشغال کردهاند.
با خودم فکر کردم اگر این سربازها ایرانی بودند به هیچ عنوان
غیرتشان اجازه نمیداد که یک خارجی محافظت از مرزهای کشورشان را به عهده بگیرد. یا شاید چه میدانم! اگر ایران پدری مثل امام خمینی نداشت شاید الان ما هم با خیال آسوده با اشغالگران کشورمان گل میگفتیم و میخندیدیم و شوخی میکردیم.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 189صفحه 3