
کرده است، در ابتدا فضای عاطفی بدرقۀ مادری که پسرش را از زیر قرآن رد میکند به تصویر میکشد ولی نکتۀ جالب اینجاست که به جای مادر، ابرها پشت سر او آب میریزند، یعنی باران را بدرقۀ راهش میکنند و این باران میتواند استعاره از اشکهای چشمان ابرها بعد از مشاهدۀ این صحنۀ پاک مادرانه باشد.
نکته دیگری که دربارۀ صلاحی برایم شگفتآور است، خلقوخوی واقعاً شاعرانۀ اوست که همیشه ورد زبان تمامی ادیبان و هنرمندانی است که او را از نزدیک میشناختند. همه در
اینباره اتفاق نظر دارند که صلاحی نماد کامل فروتنی و مهربانی بود. او ذاتاً شاعر و طنزپرداز بود و برای همین از شعر معما نمیساخت و ادا در نمیآورد. شعر او سهل است و ساده ولی ممتنع که این میتواند بزرگترین حسن شعر یک شاعر باشد:
درخت را به نام برگ
بهار را به نام گل
ستاره را به نام نور
کوه را به نام سنگ
دل شکفتۀ مرا به نام عشق
عشق را به نام درد
مرا به نام کوچکم صدا بزن!
بگذار تو را به لب تبسم برسد
راز دل ما به گوش مردم برسد
بنشین بغل آینه تا بار دگر
زیبایی تو به چاپ دوم برسد
ای بخت، مرا سوار گاری نکنی
از شعر و دیار خود فراری نکنی
ای مرغ سعادت که گشودی پر و بال
روی سر ما خرابکاری نکنی!
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 189صفحه 6