ساختارهای دراماتیک و اصول داستان نویسی پدید آمده است.
در قسمتهایی هم که سلحشور سعی کرده است خرده داستانها و قصههای فرعی در داستان قرار دهد، صحنههایی نچسب و بیربط پدید آورده است.
برای مثال میتوان به صحنۀ قضاوت
او برای نجات جان نگهبان بیگناه و تشخیص دزد اشاره کرد؛ یوسف این سریال در حالی که مانند یک توریست دارد از کاخ بازدید میکند ناگهان و بیمقدمه وارد ماجرا میشود و کاری میکند که دزد، خودش را لو بدهد!
بعد هم همه به او ذوق میکنند و فرد خاطی برای یوسف خطّ و نشان
میکشد!
همه چیز آنقدر سریع اتفاق میافتد که خود یوسف هم متوجه نمیشود چه شاهکاری کرده است.
البته این نقطه ضعفهای متن در
برابر مسائل تکنیکی و جلوههای ویژۀ تصویری قابل چشمپوشی است. یکی
از فجیعترین بخشهای این سریال سکانس خواب معروف حضرت یوسف است که از نظر اجرا از یک نمایش مهدکودکی هم که بر روی صحنه
توسط خردسالان اجرا شود ضعیفتر است. در حالی که این بخش از داستان حضرت یوسف جزو نقاط عطف
داستان به حساب میآید و نه تنها
نقش تعیین کنندهای در طول داستان دارد بلکه بینندگان که جزییات آن را از قبل به خوبی میدانند با دیدن آن صحنهها کار فیلمساز را محک میزنند و سطح سریال را ارزیابی میکنند.
شاید بتوان تنها ویژگی برجستۀ سریال را دکور عظیم آن دانست
که مهمترین بهانه برای دنبال کردن داستان است.
یک دست نبودن گویشها نیز از دیگر نقاط ضعف سریال است.
با اینکه بازیگران این سریال تمام تلاش خود را برای ارائۀ یک کار باورپذیر میکنند ولی ضعفهای متن
و کارگردانی چنان سایهای بر اجرای
بازیگران انداخته است که
تلاش آنها را در زیر آن
گریم های سنگین و پر رنگ
و لعاب کم رنگ کرده
است.
ای کاش چنین داستان
بکری را فردی چون داوود
میرباقری میساخت تا با
حوصلهای که در پژوهش
دارد و توانی که در
دراماتیزه کردن داستان و
قدرتی که در اجرا دارد،
قصۀ یوسف را نیز مانند
امام علی تبدیل به یک
مرجع تاریخی تصویری
میکرد تا هم به معلومات و
دانش بینندگان چیزی
اضافه شود و هم از دیدن
آن لذّت ببرند
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 189صفحه 25