مجله نوجوان 249 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 249 صفحه 8

طنز سیدسعید هاشمی توافق پسر جوانی به خواستگاری دختری رفت. بعد از اینکه پدرها و مادرها همهی حرفهایشان را زدند و قرار و مدارهایشان را گذاشتند، دختر و پسر جوان رفتند بیرون تا هم قدمی بزنند و هم صحبتی داشته باشند. آن دو وقتی با هم شدند، دختر پرسید: ببخشید! شما همسرتان را کتک هم میزنید! پسر با لبخند: من!؟ من غلط بکنم که همسرم را کتک بزنم! دختر: خیلی ممنون! اتفاقاً من هم دوست ندارم شوهرم را کتک بزنم. پسر: دست شما درد نکند. دختر: خواهش میکنم! ببینم! شما به همسرتان فحش هم میدهید؟ پسر: اختیار دارید! نکند فکر کردهاید که من آمدهام دعوا! دختر: خیلی ممنون! من هم به شوهرم فحش نمیدهم. اما بعضی وقتها ممکن است جیغ بکشم! پسر: ببخشید! فکر میکنم فضا خیلی خشونتآمیز شده. بیایید در مورد چیزهای دیگری صحبت کنیم. دختر: ببخشید! من دوست دارم بروم سرِ کار! پسر: خب! میتوانید بروید. کسی جلویتان را نگرفته. اتفاقاً من یک کارگاه خیاطی خوب سراغ دارم که برای یکی از آشناهایمان... دختر: ولی من به خیاطی هیچ علاقهای ندارم. پسر: عیبی ندارد! پسرعموی من دکتر است. اتفاقاً به یک منشی احتیاج دارد. دختر با لبخند: منشیگری به درد خودتان میخورد. من این همه درس نخواندهام که حالا بیایم منشی شوم. پسر: میتوانید توی یک کارگاه قالیبافی. دختر: ولی من قالیبافی بلد نیستم. پسر: ولی من شغل دیگری که به دردتان بخورد سراغ ندارم. فقط پسرداییمان یک شرکت آسفالت کاری دارد که فکر نمیکنم از این کار خوشتان بیاید. دختر: من معماری را دوست دارم. پسر: عیبی ندارد. میتوانید دوست داشته باشید. ولی این کار، مناسب شما نیست. اتفاقاً من هم به فضانوردی علاقه دارم ولی نمیتوانم به این کار بپردازم. آدم باید بعضی وقتها پا روی علایقش بگذارد. دختر: ولی معماری، رشتهی تحصیلی من است. من همین الان هم معماری میکنم. پسر با عصبانیت: ولی خانم! این که نمیشود. من دوست دارم وقتی به خانه میآیم زنم بوی ادکلن و گل

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 249صفحه 8