مجله نوجوان 249 صفحه 11
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 249 صفحه 11

گزارش نرگس فراهانی اعتمــــاد به خود یا به نگاه دیگران؟! تا بحال شده از حضور در جایی یا گفتن سخنی احساس خجالت یا ناراحتی بکنید؟ البته منظورم جاهای نامناسب و گفتار ناپسند نیست. کاملاً طبیعی است که در چنین مواردی هر شخص متینی احساس شرم میکند. در واقع منظورم این است در موقعیتی قرار بگیرید که از خجالت، هول بشوید. مثل خواندن انشاء توی کلاس در حضور همکلاسیهایتان، یا خواندن مقالهای در سالنی که پانصد، ششصد نفر حضور دارند و چشم به شما دوختهاند، یا وقتی در جمع دوستان هستید و لباس آنها را قشنگتر از مال خودتان میبینید و ممکن است در خود فرو بروید، یا از اینکه رنگ چشم و پوستتان با بقیة اطرافیان فرق دارد مدام خود را سرزنش میکنید، و حتی ممکن است چشمتان دورنگ باشد یکی آبی و یکی قهوهای و سعی میکنید به چشمان کسی نگاه نکیند، و یا دچار لکنت زبان باشید و تصمیم بگیرید کمتر حرف بزنید تا (به خیال خودتان) مورد تمسخر دیگران واقع نشوید. منظورم چنین شرایطی است که بدون شک ممکن است همه به نوعی در آن قرار بگیرند. اگر شما جزء یکی از مواردی که شمرده شد (یا مشابه آن) قرار بگیرید چگونه عمل میکنید؟ مثلاً اگر بر اثر حادثهای بخشی از صورتتان آسیب جدی و غیر قابل برگشت ببیند خودتان را در خانه حبس میکنید تا کسی چهره شما را نبیند یا اینکه اجازه نمیدهید این ضایعه مانع حضور شما در اجتماع و زندگی عادیتان شود؟ اگر بر اثر سهلانگاری یا هر مشکل دیگری نتوانید خوب درس بخوانید و مردود شوید تحصیل را رها میکنید یا سال بعد در مقابل همکلاسیهایی که یک سال از شما جلو افتادهاند با تلاش بیشتر و برنامهریزی بهتر درس میخوانید و جبران میکنید؟ کسانی که راه دوم را انتخاب میکنند افرادی هستند با اعتماد بنفس. یعنی تواناییهای خود را باور دارند و از ظرفیت مناسبی برخوردار هستند. این دختربچة ناز و دوستداشتنی که میبینید نامش فرانک است و نه ساله. به طور مادرزادی معلول است. هیچ وقت پا نداشته که راه رفتن را تجربه کند، پوشیدن کفش را هم تجربه نکرده. وقتی او را داخل یکی از فروشگاههای کفش ملی دیدم که روی ویلچر نشسته و کفشها را تماشا میکند احساس کردم خیلی دوستش دارم. احساس کردم روح خیلی بزرگی دارد و دلش هم به اندازه دریا است و با وجود سن کمش خیلی هم محجوب. همراه مادر و خواهرش آمده بود که آنها کفش بخرند. به نظر شما چه چیزی باعث میشود فرانک با این شرایطی که دارد در فروشگاه کفش حاضر شود؟ شاید بگویید که مادرش او را به اجبار آورده. اما اینطور نیست. چون وقتی از مادرش خواستم که اجازه دهد از او عکس بگیرم ایشان گفتند با خودش صحبت کنید، هر طور که خودش دوست دارد. اعتماد بنفس این دختر مهربان واقعاً ستودنی است. من باور دارم که او میتواند در آینده بهترین مادر، بهترین جراح، بهترین معلم، بزرگترین مخترع و کاشف، تواناتری نویسنده، بزرگترین هنرمند و خیلی بهترینهای دیگر شود با اعتماد بنفسی که دارد. شما هم میتوانید تصمیم بگیرید که چگونه با مسائل زندگیتان روبرو شوید. کار سختی نیست. کافیست بدانید چه میخواهید و درستترین راه رسیدن کدام است.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 249صفحه 11