مجله نوجوان 180 صفحه 21
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 180 صفحه 21

اگر بنویسم اختلاف ما بر سر چه چیزی بود، سردبیر محترم آن را سانسور می‏کند بنابراین خودتان حدس بزنید که منشأ اختلافات ما چه چیزی بوده است. اگر بخواهیم اختلافاتمان را در یک جمله خلاصه کنم، باید بگویم «نه خود خوری نه کَس دهی گَنده کنی به سگ دهی! » البته در مثل مناقشه نیست ولی بعد از اینکه من فردین بازی درآوردم، آن قدر دست دست کرد تا مرغ از قفس پرید و رفت خانۀ یک قصاب بد اخلاق گنده! بعد هم آش نخورده و دهن سوخته، رسوای محل شدیم و مجبور شدیم بعد از سربازی که اتفاقاً باز هم با هم بودیم، دیگر به آن محل برنگردیم. پس از سالها که من کلوپ اعصاب نوردی را در این محلّه پایه گذاری کردم، متوجه پیرمردی شدم که به عنوان نگهبان جلوی در مجلّه مشغول کار بود. وقت زیادی نمی‏خواست تا فوراً او را شناسایی کنم. از اینکه او را دوباره می‏دیدم اول خیلی خوشحال شدم ولی وقتی خاطرات گذشته به سمت من هجوم آورد، باز هم ناراحت شدم. به خودم خیلی فشار آوردم تا توانستم بر مشکلات قبل غلبه کنم و بروم پیش سردبیر. پس از کلی چانه زنی و رایزنی آخر سر موفق شدم آنها را راضی کنم تا به قربانعلی یک شغل فرهنگی بدهند. آنها هم بحث نامه‏های بچّه‏ها را مطرح کردند و بدین ترتیب قربانعلی شمس شد بابا پانادون! هر چند که او همیشه با من لج می‏کشید و هِی می‏رفت پیش سردبیر و زیرآب مرا می‏زد ولی من به حرمت مویی که اگر روی سرش بود حتماً سفید بود، به رویش نمی‏آوردم. به هر حال حالا که دست او از این دنیا کوتاه است، از خداوند منّان برایش طلب عفو و بخشش دارم. حتی خودم هم می‏خواهم در مراسم تدفینش شرکت کنم و شاید آنجا بتوانم خودم را راضی کنم که او را ببخشم. یادم رفت که بگویم او در راه سفر به روستایشان در استان سمنان زیر تریلی رفته‏اند و له لَوَرده شده‏اند. واقعاً یادش گرامی باد.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 180صفحه 21